یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

این شماره از چرندوسرند قرار بود در نشریه تلنگر فروردین ماه منتشر شه! :) اما همین طور به صورت پیشنویس باقی موند تا الان که تصمیم گرفتم منتشرش کنم.


پاسخ به برخی انتقادات

ری بُر بی، نه ری به رَ!!

در شماره ی پیش این جانب سرند خان محبوب العامه یه سری از طرح های پیش روم رو برای انتخابات آتی ریاست جمهوری عرضه کردم که گویا به مذاق خیلی ها خوش نیومد بابت همین هم رفتم نشتستم هر چی شبکه ماهواره ای بود نگاه کردم دیدم هیچ کی از من انتقاد که نمی کنه هیچ! چه قدر ازم تعریف و تمجید هم می کنن بابت همین هم زمزمه هایی رو که برخی عناصر وابسته به رژیم و سایت های خبری معلوم الحال دولتی راه انداختن رو پشت گوش میندازم که بخشش از بزرگان است!

البته چون به جوانان و به خصوص دانشجویان در دوره ی ریاست جمهموریم قراره خیلی خیلی اهمیت بدم و خیلی خیلی حال کنن لازم دونستم در این میان تنها پاسخ یکی از دوستان خابگاهیم را بدهم این دوست عزیز بنده رو که دیدند فرمودند:

"ری بِه رَ بی، نه ری بُر!!  (رهبَر باش نه رهبُر!!)

بببینید اولندش که این ضرب المثل مال غرب کشور و اون طرفاست و همون طور که دفعه قبل هم گفتم به علت دور بودن از ساحل اصلا موج های تمدن رو تجربه نکردن دومندش آقا جون  این همه ضرب المثل داریم مخالف اینی که شما گفتین، مثلا یکیش رو همیشه خدابیامرز ننه ام می گفت که: " حرکت نکن که یه وخ پات می شکنه  - بشین و بخند به هر کی پاش اشکنه! "

حالا من می خام این مشکل هم وطن کرد زبانمون رو برای همیشه ی تاریخ حل کنم.می پرسین چه جوری؟خوب ببیین اگه ما با موج اول به این ضرب المثل بزنیم و هر چی فتحه و ضمه داره برداریم توی موج دوم می تونیم همه ی اونایی که برداشتیم رو سر جای درستش بذاریم پس صورت امروزی این ضرب المثل این می شه دوست عزیز:

ری بُر بی! نه ری به رَ!

 خواهشا اعتراض نکنین! حالا چه حسن کچل چه کچل حسن! (ملاحضه می فرمایین که این طوری چه قدر خوب با ضرب المثل های دیگمونم می خونه!) بدین ترتیب ضمن حفظ قانون پایستگی حروف همه ی چیز آماده ی تجربه ی موج سوم تمدن می شه که در شماره ی قبل به تفصیل براتون ازش گفتم.

 

همون طور که گفتم با طرح اخیر بنده که در شماره ی پیش به چاپ رسید می تونیم هر جونی رو با یه خط تلفن یه دستگاه ماهواره و سایر ملزومات وبلاگ نویسی بذاریم سر شغل!  با اجرای این طرح می تونیم فقط با حرف زدن یا یه کلنگ زدن توی همین تهرون خودمون کلی اشتغال زایی کنیم و به جوون هامون فرصت بدیم از بالا تا پایین مملکتو بشورن بیان پایین! کی به کیه سنگ مفت گنجشک مفت (هر چی بیشتر توی این ضرب المثل هامون غور می کنم بیشتر به حکمت حرفای عمو تافلر پی می برم) خلاصه کنم این جوری هم دولت کوچیک می شه هم هزینه ی اشتغال زایی نداریم دیگه هم مجبور نیستیم فرت وفرت به مردم وام بدیم برن کارآفرینی کنن و البته مهم تر از همه ی اینا این که مسئولین عزیز ! جای سفت نشاشیدیم ! از قضا رفتیم گلاب به روتون جایی کار خرابی کردیم که کنار دریاست و هر وقت وضعیت طوفانی بشه و قرار باشه پتمون رو شه امواج تمدن از اون ور آب میان و گند و گوندمون رو می شورن می برن! دیگه فرمایشی ندارم، وعده ی ما پای صندوق های رای!

 

 

سرند خان کاندادیدای دور بعدی ریاست جمهوری


 

پانوشت: در فرهنگ" کلان شهر خدا" آمده در طول تاریخ هماره امواج تمدن از آن طرف آب  به ایران میامده بی جهت نیست که می بینید ظواهر تمدن نیز در دنیای امروز اغلب در سواحل آزاد رخ می نمایند!





 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۳۷

یه سالی می شه که از خودم ناامید شدم که خوب بنویسم و البته مدون! چیزی که تا اون موقع بهش خیلی مقید بودم. یادمه دوستی بعد از پست " م بازدید از موزه ی سینما، یا سناریویی از بلند همتی دو دانشجوی معماری" لطف کرده بودند و نوشته بودند که: " خوب بود ولی مثل همیشه پر بار نبود" خارج از این بحث که ویرگول رو کجای این جمله بذاریم و گذشته و آینده مون رو به باد بدیم یا ندیم حقیقتی انکار نکردنی وجود داره و اون اینه که از تابستان سال گذشته به این ور نوشتن برام از ابزاری برای بیان مدون تجاربم توی زندگی درس و ... گاهی و البته صرفا گاهی !! به ابزاری برای آرام تر شدن و خالی کردن این ذهن بلبشو و البته شاید هم وسیله ی درد و دلی شده اون هم درست وقتی که اطرافم انگار کسی حوصله ی اراجیف بنده رو نداره!! بگذریم.

 

این روزها خیلی سرم شلوغ شده نه به خاطر پروژه ها  و ... یا حتی کارهای شخصی و ... نه بلکه یه جورایی احساس می کنم یه دنیا دغدغه و مشغله ی  طبقه بندی نشده و خام توی مغزم جمع شدن و منتظرن که توی یه دسته بندی درست و حسابی جای هر کدوم رو مشخص کنم. به طور مشخص  زندگی ام روز به روز در حال پیچیده تر شدنه و من درست شبیه دانش آموزی که تا دو روز پیش خیلی راحت عملیات 2 ضرب در 2 رو توی سیالی به اسم ذهنش به راحتی انجام می داد اما چند سال بعد برای حل مثلا سینوس ریشه دوم یه متغیر وابسته نیا ز به یه سیال دیگه مثل کاغذ و البته زبانی دیگه مثل زبان ریاضیات داره (همون نماد ها و ...) درست مثل همین بچه منم این روزا در به در دنبال یه تیکه کاغذ می گردم و یه جای دنج تا دو خط بنویسم بالا پایین کنم دغدغه ها رو دسته بندی کنم و ... اما افسوس که درست وقتی بعد بدبدختی کاغذ و جای دنج رو پیدا می کنم زبانی ندارم که با اون روی کاغذ بنویسم. اغلب مجبورم مثلا با کلماتی مثل محتوی معرفتی، بر ساخته ها، یه مفهوم استعاری و دیتا و . . . اون چیزهای مبهم و ناشناخته ی  توی ذهنم رو توضیح بدم در حالی که که همه ی این کلمات درست معنی "چیز" رو می دن و به همون اندازه ای هم که واژه ی "چیز" در معرفی یه مفهوم تواناست این واژه های معجول منم می تونن همون چیزی باشن که می خان باشن. خلاصه این روزا بدجوری دنبال لغات م.

علاوه بر همه ی این درهم ریختگی درونم، تمرکز و حواسمون رو هم به طور کامل از دست دادیم به جرات بگم گاهی شماره تلفن خونه رو هم یادم نمیاد یا  حتی اسم هم اتاقی هام و قص علی هذا ... الی ماشالله این روزها برام اتفاق می افته.


بلبشو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۱۷

 بیانیه ی شماره ی نمیدونم چند سرند خان

(منتشر شده در تلنگر حدود اسفند ماه دانشگاه علم و صنعت که البته به نظر خودم به اندازه ی اولین طنزم در همین نشریه خوب درنیامد!)


درود بر ملت بزرگ ایران و فرزندان آریایی کوروش بزرگ چه عرض کنم که جای حرف و سخن از خود گفتن نیست اما به جهت این که جمعی زیاد زیاد از ما تعریف کردن و در خاستیدند که در انتخابات آتی این مملکت شرکت جویییم و مملکت رو از این وانفسا نجات بدیم ما هم قبولیدیم که نشیم مصداق اون ضرب المثل قدیمی که گربه را گفتند فضله ات به درمان شاید خاکش کرد!

پس ما هم عزممان را از گوشه و کنار جمع نمودیم و قلم در دست گرفتیم تا شما عزیزانمان را از فیوضات خویش بهره مند کنیم جانم برایتان بگوید اول طرح ما برای برون رفت از این بدبختی و فلاکت که مردمان کهن سرزمینمان را گرفته طرح اشتقال است من کار ندارم به این که حالا ما الانه چقدر اشتقال زاییدیم یا ... یعنی راستش را بخواهید اصلا به آمار بیمارستان های این مملکت ایمان ندارم ولی خوب ببینید الان هزاره هزاره ی سوم پیشرفته! دیگه دوره ی قبل مدرنیته و ... گذشته عمو جان! که بیای بگی من می خام شغل بپا کنم و بعدشم چندتا جوون زبون بسته رو ول کنی توی زمینای لم یزرع که یالا حالا شما باید از این خراب مانده روزی خدا تومن گندم در آری!

 

ببینین یکی از دوستام همیشه یه ضرب المثل رو تکرار می کردکه حسابی حکایت حال بعضی از این روسای مملکتی مونه؛ این جور وقتا می گفت "به زمین سفت که (گلاب به روتون!) کارخرابی کنی می پشکه روت (=بر می گرده رو(ی) خودت)"

حالا هی بیا بگو من می خام فلان قدر اشتغال زایی کنم بعد نتونی، بشی سکه ی یه پول و هر ننه قمری بشینه برات صفحه بذاره. عزیزجان! به خدا راهای راحت تر و کم هزینه تری هم از این راه حل های مثل تویی هست ...

ولش کن! به ما چه؟! ما اهل عملیم نه اهل نقد و بحث سر دیگرون!

خدا بیامرزه عمو جان تافلرمو یه شب لب ساحل نشسته بودیم بحث سر موج سواری و اینا شد خلاصه کنم ته بحث به این نتیجه رسید کتاب معروفشو بنویسه و این چند تا موج تاریخی رو برا ملتای جهان سومی توضیح بده به قول خودش کشاورزی صنعت و سومی هم فناوری اطلاعات! این که چرا این خاطررو گفتم رو می فهمین عجله نکنین!

و اما برنامه های آتی بنده!

ببینید ما برای این که اشتغال بزاییم و لاستیکای توسعه رو به حرکت وادار کنیم یه راه بیشتر نداریم اونم بازگشت به آموزه های عمو تافلر منه! قبل هر چی لازم می دونم حرفای عمو تافلرمو دوباره توضیح بدم. ببینین دوستان موج اول که اومد همه ی ملل مترقی رو نمدار کرد یعنی خیلی هم مالی نبود! ولی دومی هر چی عالم و آدم بود رو خیسوند حالا هم که جهان تو گیر و دار موج سومه ما هم باید به تاسی از  همه بریم برنامه هامون رو این جوری تنظیم کنیم نه این که گیر بدیم به دو تا موج گذشته و هی بیایم از کشاورزی و صنعت حرف بزنیم هی وام بدیم و  با هزار هزینه پول نفت رو برا ساختن کارخونه حروم کنیم. چرا؟ چون این کارا رو دول غربی و مترقی همه طی کردن و دیگه لازم نیست ما این همه راه رو دوباره بریم تهشم بهمون بهتون بزنن که آقا مهندسی معکوس کرده و قص علی هذا ...

توجه کنید! حالا هنوز هیچی نشده با این نظریه کارمون خیلی راحت تر شده اولندش که حساب شرق و غرب کشور که معلومه چون اون جاها اصلا دریا نداریم که موج بیاد یا نیاد می مونه جنوب کشور که اون هم انقدر هوا گرمه و آفتاب می زنه تو مخت که هنوز موج به دریا برنگشته همه چی خشک می شه پس تمرکزمون رو باید بذاریم رو شمال کشور به علاوه سه چهارتا جا مثل چابهار و کیش و قشم یعنی جاهایی که شاید به خاطر رطوبت هوا موجای تمدن بتونن بمونن. موج سوم موج فناوری اطلاعاته دنیا روی اینترنت و ماهواره و ... می چرخه پس اولین کار من اینه که هرچی می تونیم آنتن ماهواره و سایت و وبلاگ راه اندازی کنیم و بفرستیم به همون مناطق مناسب که گفتم تا لوازم ورود به قافله ی تمدن رو برا خودمون فراهم کنیم بعد چی؟!

بعدش اینه که از اون جایی که کار و بار انتقاد و آیه ی یأس خوندن الان توی مملکت ما سکه است پس ما میایم برای جوونامون سوژه درست می کنیم!  البته بگم که حق کپی رایت رو هم رعایت کرده باشم. جونم واستون بگه این طرح ما 7-8 سالی توی این مملکت جواب داده ولی حیف که زمونه عوض شد خوب اون موقعها هر مسئولی موظف بود هفته ای یکی دوتا شایعه درست کنه نمی دونم چند نفر رو ببره اون ور آب کنفرانس بدن چهار نفر مجلس رو بالا پایین کنن یکی دیگه از فقدان آزادی بگه اون یکی ترور شه و قص علی هذا ...

خوب این وسط حساب بقیه مملکت هم معلوم بود دیگه! هرکی هر جا بود باید می نشست این و اون رو نقد می کرد می زد سر و کله ی اون یکی و ...

 

بله؟ بله! خودمم می دونم دیگه این چیزا به مزاج جوونای ما خوش نمی یاد تازه این کار نیاز به نیروهای متخصص و دوره دیده ی اون ور آبی داره که متاسفانه بعد انتخابات همه رو چپوندن تو هلفتونی به خاطر همین هم من نظرم اینه که حالا که بحث کوچیک کردن دولت هم رو(ی) بورسه. پس بدیم از دم همه ی وزیر وزرا رو اخراج کنن می مونه خود این یارو که یه بیل و کلنگ بهش می دیم بره  هر جا خاست جاده درست کنه سوله هوا کنه و ...

چی؟ پس بقیه مملکت چی کنه؟ خوب معلومه بقیه وظیفشون اینه که هر کاری این آقا کرد رو نقدش کنن، بزنن تو سرش! هر جا رو هم که کلنگ زد وضو بگیریم شروع کنیم بد و بیراه گفتن تا زمین بخوره. این جوری مشکل اشتغال جونامون هم حل میشه و هم این که رطیس جمهور محبوب شما (سرند خان!) می تونه به کارای مهم تری مثل ... برسه. خوب تا برنامه های بعدیم امیدوارم حسابی به حرفام فکر کنین.

سرند خان محبوب العامه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۱۷

                "چرند رو که ما می گیم سرند هم که دور از جان شما دم دستی ترین ابزار کار هر عمله بنایییه! چه برسه به معمارا !!پس الکی به ما خرده نگیرین که چرندیات می گیم. گفتیم که! زحمت سرند کردنش با شما! (2)

 

 ترم نامه

در همه ی ممالک رسم است آخر ماهی، سالی چیزی که می شه وقایع عمده ی آن چند وقت را بنویسندالبت جهت تذکار؛ ما هم گفتیم بد نیست این آخر ترمی نقبی بزنیم به ما وقع این ترم بلکن ترم آتی به غیر بگذرد!

خلاصه می روم سر اصل مطلب چون امسال به تقویم ترکی روی ببر می چرخداز بابت ببر های مملکت که خیالمان راحت راحت بود، مانده بود هدفمندی که آن هم خدا را شکر به حال ما که هر شب کباده کش صف اضاف خوابگاهیم دخلی نداشت. و اما می رویم سر اصل مطلب؛  این ترم دولت و مجلس عجیب ساختن برای کندن ریشه ی جماعت طلبه و دانشجو! معروفه که "گفت نخور عسل و خربزه به هم نمی سازن! نشنید و خورد. یک ساعت دیگه یارو رو دید مثل مار به خودش می پیچید. گفت: نگفتم نخور،این دوتا به هم نمی سازن! گفت: فعلا که خوب با هم ساختن تا منو از میون بر دارن!". من می خوام اولیای دولت رو به عسل و روسای ملت رو به خربزه تشبیه کنم حکما خبر دارین در مدح هر کدوم کرور، کرور مطلب نوشتن! اما تقصیر ما چیه که این دفعه دوتایی ساختن(پیوند) تا ریشه ی  ما رو بزنن. الغرض خبر دارین این ترم قرار بود بریم بورس و قیمت گذاری شیم اما چه حیف که بعض این دهاتی های دانشگاه نذاشتن ملت پله های ترقی رو طی کنه! (پیوند) و هوارداد راه انداختن و باقی رو هم که خودتون بهتر می دونین، آخر سری هم نفهمیدیم بالاخره چی شد؟ تصویب شد یا ...

هم در این ترم بودکه خبر رسید مکتب مفید الاساتید در درس تنظیم شرایط از قلت طلاب به مجلس ختم بدل شده، حالی که ترم قبل به سبب برنامه ی جامع دولت کریمه ی دانشکده به بازار شام شبیه بود البت عده ای از علما و فضلای دانشکده که الانه عیال وار و صاحب منصبن گفتن چیز جدیدی نیست و غرض پی بردن به حکمت بالغه ی فراز و نشیب روزگاره! ما که تازه قدم رنجه فرمودیم به این ملک خبر نداریم از قدیم هم این طور بوده یا نه؟! اما باقی دروس هم تعریفی نیستن همین مبانی نظری ترم قبل عکس تنظیم شرایط! و قص علی هذا  تا دلت بخواد ...

از این هم بگذریم کههم در این ترم بودکه ساباطی به پا شد و در کمال وقاحت کمر بست به ساحت مقدس اساتید نقد بستن ما که بری بودیم و از اول هم گفتیم استاد مثلش مثل خدا معصوم و پاکه! اما خبط ما چیه که خودشون جرات نکردن ببرن این کاغذ پاره ها رو به اساتید نشون بدن بلکه اثری کنه آخر سری هم به خاطر همین کارهاشون بور شدن؛ بماندهم در این ترم بودکه سوله را به تیغ و کلنگ بستن و الحق و النصاف از این رو به اون رو شد! سبب حال طلاب جان عزیز هم آسانسوری به قاعده ی یک سال خرمن عرض و طول وسط یکی از کلاس ها سبز شد و اضافه بر این هم در این ترم بودکه دو طبقه ای به اموال غیر منقول دانشکده ضبط شد و گویا قراره مرکز تحقیقات رو هم به جهت تکریم فضلا به طبقه ی سوم انتقال بدن.

وهم در این ترم بودکه جمع طلاب ترم یکی از دست استاد ناراضی و همه یک به یک از ریاضی عاصی! همت نکردن حداقل یه چند خطی جزوه بنویسن و حسب شنیده های ما استاد غضب کرده و به خشم مجلس به آخر نرسیده از کلاس زده بیرون! می گن از نطق و فتقش احد الناسی سر درنمی آورده! خوب که چه؟ مگه ما که سالی و شاید 2-3 سالی بالاتریم چیزی تا حالا دستگیرمان شده که قرار باشه اساتید به شما برسانن. حکما هنوز به اوضای دانشگاه وقوف نیافتین که انقده گنده اومدین!

مطلب بلند شد! اگه دانشجو بودی که یک ترم آفتابی نشده بودی و الانه اعلم اوضای دانشکده ای! و اگه هم خدایی نکرده مثل ما بچه مثبت دانشکده بودی و هر روز این جا پلاس، بیشتر از این سرت رو درد نمیارم. باقیش غم خودت کم!

 

پای مبارک نوشت :

1: مجموعه ی حاضر با نام عمومی چرند و سرند، مجموعه ای است به زبان طنز و بر سیاق چرند و پرند دهخدا و البته دروغ نگفته باشیم گاهی هم ملغمه ای است از آن چه در صور اصرافیل یافتیم، اما مناسب حال دانشکده و مشکلاتش! امید که بتواند به قلم طنز راهگشا باشد.

(این مطلب اولین بار در شماره ی اسفندماه سال 89 نشریه ی ساباط دفتر فرهنگی دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت منتشر شد.)


2: خدا منو لعنت کنه که هر وقت این مثل رو میشنوم یاد حارسان این ملک اعظم می افتم که اگه تصدیق دانشجوییت به هزار مهر و امضا موکد نشده باشه محاله بتونی از در وارد شی! حکما اون ها هم این جور وقتا یاد من میافتن که بابت یه بار توبیخم دیگه نمیتونن دهنمو ببندن!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۰ ، ۲۰:۴۳

راستی مه واره، خانم خوبی است!

(این طنز حدودا بهمن ماه در نشریه ی تلنگر به چاپ رسید گفتم بد نیست اولین تجربه ی طنز اجتماعی ام رو این جا بذارم دقت کنید که در زمان نگارش وقایع خاصی مثل اعدام چندنفر از اشرار در شیراز (که به شدت از رسانه های غربی مورد حمایت قرار گرفتند و حسابی آن موقع در بوق و کرنا شدند!)  و چندین موضوع دیگر در فضای اجتماع مطرح بود که سعی کردم در متن بازنمایی داشته باشد.)        

 

    درود بر سرند جان راستش را بخواهی تازه به بعضی معانی پی برده ایم. خراب بماند جهان سوم که ما را عقب نگه می دارد آدم جهان سومی به خصوص که این وسط مسط ها هم باشد خیلی بی کمال بی معرفت می شود واضح تر عرض کنم آدم های این جهان دو از جناب دور از جناب؛ ....( بی ادبی می شود جان من بی خیال شو! نمی شود؟ ... باشد!) حیوان درست و حسابی است!

ما این جهانی ها تا به مدد ظواهر تمدن و فرحنگ مثل اینترنت و ... از آن طرف آب اوضاع این ور آب را ندانیم اصلا عمرا سیصد چهارصد سال دیگر هم به دربازه که چه عرض کنم درهای بسته ی تمدن هم نمی رسیم! همین اویارقلی همسایه دیوار به دیوارمان که تازه از تهران برگشته شب جمعه ای که دور هم جمع شده بودیم و فک و فامیل از هر دری الا در تمدن و فرحنگ سخن می راندند (بی ادبی می شود یادم رفته بود بگویم علاوه بر همه ی آن چه ارض کردم ما شهرستانی ها عادت به این قبیل مراسمات دست جمعی هم داریم که امید وارم در طرح های چندساله ی غرب برای توسعه ی ما جهان سومی ها ما را از آن ها هم خلاص کنند)

 داشتم می گفتم خلاصه اویارقلی در گوشی نمی دانم از خوش بر و رویی (البته به چشم خاهری) به نام فکر می کنم مه واره خانم می گفت به جز آن قسمت هایی که به علت شرم حضور که این هم از مشکلات بزرگ جامعه ی ماست نمی توانم عرض کنم اویارقلی می گفت این مه واره خانم می گفته چند وقت پیش در سیستان سر عطسه ی بزی، صاحب مال در جا سر بز را بریده گزاشته کف سمش!(نفله وای به حالت این رو که نوشتم بولد نکنی!!) حالا شما خودت قضاوت کن سرند جان!!!!! ریش و قیچی هم دست خودت ما جهان سومی ها کجا آن ها کجا؟ ما از سبح تا بوغ سگ از تلویزیون جه می شنویم ؟ آن ها چه؟! مثال اتمش همین نامه ی بالا را خاندی؟ (البته ما که هنوز نخاندیم! چون اسولا ما ها که برای نشریه ی وزینتان نامه می نویسیم چند نفریم! یعنی اصلا هم همدیگر را نمی شناسیم) ولی جان من خودت قضاوت کن ما باید از صبح که تلویزیون را روشن میکنیم باید بشنویم فلانی را اعدام کردن و فلان کشور را زدند و ... آن ها چه؟ چه قدر کمالات دارند این ها که سد سال پیش از این خبرها پخش می کردن و هالا به جایی رسیدند که حتی  حقوق معوقه ی حیوانات را  هم می دهند !

و اما ما هنوز درگیر همان سه چهار جوان مظلومیم که به خاطر یک لقمه نان شب رفته اند پی قاچاق کالا هالا فرضا در این بین یک چند ده نفری هم از این دهاتی های بی فرهنگ کشته شده باشن.

تو را به کانت قسم! درست است ما این ها رو جلوی چشم مردم شیراز به دار بکشیم خوب چند سالی بروند زندان کار فرهنگی رویشان بشود به خدا قسم این ها فردا روزی متحول بشوند می روند به جای مواد مخدر از آن طرف مرز سی دی و کالای فرهنگی وارد می کنند بلکن این مردم نادان و بی فرحنگ آن منطقه هم قدری فرهنگ بدانند و قدر این جوانانشان را بدانند.

 

راستی سرندجان یادم رفت سبب این که این بار به جای س ل ا م گفتم درود هم بدان و به مردم هم بگو : ) اویارقلی می گفت به توصیه ی مه واره خانم مردم شهر همگی و دسته جمعی دیگر از این کلمه استفاده نمی کنند تا همچین با این حرکت اعتراضی بگویند ما عرب نیستیم! که انسافا عرب جماعت این طور که مه واره خانم برای فارسی زبان ها می گفت عجب جانوری است.! ما هم که از قدیم عرب نبودیم یعنی فکر می کنیم مه واره خانم می گفت اولش ما ها همه از نژاد عبری بودیم بعدن که اسلام آمد ما را عرب کرد شاید هم موقعی که حیتلر کل جهان را که آن موقع یهودی بودن می سوزاند ما ها زورکی و از روی فراستی که در غیر نژاد عرب است گفتیم ما عربیم البته به نظر من اشتباه کردند قدمایمان! آخر این طوری ریختند قوای متفقین و متحدین دخلمان را آوردند ولی اگر می گفتیم فارس زبانیم که همگان مطلعند غرب چقدر ایرانی دوست است و ...

 

مایکل فرحنگمدارظاده-دکتری افتخاری زبان و فرحنگ فرهنگ فارسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۲۱:۰۶

معرفی کتاب تکه انگاری فرایندی در طراحی معماری تالیف دکتر ادیبی انتشارات دانشگاه تهران

منتشر شده در "ساباط" - دفترفرهنگی دانشکده معماری و شهرسازی علم و صنعت

 

دکتر ادیبی از اساتید دانشگاه تهران چند وقت پیش در این بازار ترجمه و چاپ کتاب های رنگ و وارنگ معماری (که بیشتر شبیه ژورنال اند تا کتاب!) چند وقت پیش کتابی را تالیف کردند که به نظرم روحی تازه در این کالبد بیجان و رنگارنگ کتاب های معماری دمید. این جا قصد داریم به معرفی هر چند اجمالی و شاید هم البته کمی جهت دار و مطابق میل و تصورات خودمان از این کتاب بپردازیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۰۹:۳۸

عنوان بالا رو از متن یکی از دوستان قرض کردم جایی که در اعتراض به دورشدن از هدف اسکیس زدن مطلبی رو نوشته بودند که البته گویا فرصت تصحیح و انتشارش رو پیدا نکردو صد البته که تنها من توفیق دیدن متنش رو داشتم، جایی از همین متن گفته بود: " چیزی در معماری همیشه آزار دهنده بوده و هست و آن فقر متدولوژیک (روش شناختی) دانشجویان معماری در دوره ی کارشناسی است انگار دوست داریم کمتر درباره ی کاری که واقعا انجام می دهیم صحبت کنیم بخوانیم و البته گه گاه بنویسیم ..." من هم این رو تا حدودی قبول دارم این که درست در مقطعی که شاید همه ی محتوی فکری دانشجوی معماری در حال تکوین و شکل گیری است ما چیزی بهش یاد نمی دیم و به حال خودش رهاش می کنیم تا هرچی تجربه کرد ... و تمام شناخت یک دانشجو در مورد طراحی می شه همان تجاربی که به صورت ناخودآگاه و کورکورانه در طول تحصیل یاد می گیره به نظر می رسه علت اوج و افول نا متوازن برخی دانشکده های کشور هم دقیقا همین باشه می شنویم در دهه 70 یا 80 معماری دانشگاه آزاد فلان شهر کولاک بوده و در دهه ی بعد فلان دانشکده و ... و حتی بالاتر از این زمانی معماری ایران ( آن هم عموما قبل انقلاب ! ) عالی بوده و حالا حرفی برای گفتن ندارد اگر خیلی از عوامل دیگر (گرچه شاید به نظر خیلی ها مهم ترین عوامل هم باشند) صرف نظر کنمی و کمی هم جانب دارانه نگاهی دیگر به این اوضاع کنیم می بینیم معماری ما خیلی خیلی متکی به اشخاص بوده و هست زمانی با حضور دکتر فلانی در دانشگاه فلان بچه ها خیلی خوب ... سیحون در دانشکده هنرهای زیبا ... و وقتی این افراد رو از دست می دیم ...؟! فکر می کنم نصف مشکلات معماری کشور فقط با کمی توجه به "آموزش معماری" حل بشه! شناخت و آگاهی دانشجویان معماری ما به شدت تحت تاثیر زمان، رسانه، استاد،دانشگاه و ... است چرا؟  یکی از دلایل بی شمارش متونه این باشه که به صورت دقیق و علمی به آموزش توجه نمی شه!

 

چرا گاهی (و برای بعضی همیشه) مست کروکی های دقیق از ساختمان هاییم و بعضی هم البته برای این کار اصلا محلی از اعراب قایل نیستند و خیلی از ما تا ترم های آخر تحصیلمان هم نمی دانیم چرا کروکی می زدیم و شاید هم اصلا تعریف کروکی و اسکیس را نفهمیدیم!

واقعا تعریف کروکی انقدر پیچیده و مبهم بود که برای چند ترم وقتی از بچه های هم کلاسی می پرسیدیم کروکی چیه؟  هر ترم و البته به نسبت استاد و دانشکده و فهم خود دانشجو و آب و هوا و هزار جور عوامل دیگر ...!! برای کروکی تعریف داشتیم!

 

فکر می کنم همه ی این ها از این نشات می گیره که در معماری و آموزش معماری سلیقه و تجربه ی خود استاد و دانشجوحرف اول و آخر را میزند. البته این به معنای این نیست که ما عموما این روش رو پذیرفتیم بلکه درست نشانه ی اینه که اصولا ما به آموزش معماری توجهی نداشتیم! و خلاصه هر کسی هر چی (هرچند در اکثر موارد تنها بخشی) از اساتیدش یاد گرفته می خواهد با سلایقش بیامیزد و به خورد نسل بعد بدهد غافل از این که واقعا قرار است چه چیزی رو و به چه صورتی آموزش دهیم؟

فکرمیکنم اگر اساتید خوبی که سال ها تعریفشان را از اساتید خوبمان شنیده ایم جند خطی تجاربشان را مدون می کردند یا به جای ترجمه ی صد نوع کتاب ترسیم یک کتاب درباره ی آموزش معماری ترجمه می شد حالا حال و روزمان این نبود !

 

اما بریم سر اصل مطلب (!) می خواستم بگم بیاییم "اسکیس ها را اشرافی نکنیم!"  

فریزر و هنمی fraser and henmi) ) دست نگاره های معماری را تحلیل و نظامی طبقه بندی پیشنهاد کرده اند که ...

 

دست نگاره های مرجع (=کروکی)

دست نگاره های طراحی

نمودارها

دست نگاره های ارائه

دست نگاره های خیالی"

 

به نقل از صفحه  ی 280 کتاب طراحان چگونه می اندیشند برایان لاوسن ترجمه :دکتر ندیمی

 

به همین سادگی!  "نظامی طبقه بندی پیشنهاد داده اند" بله به همین سادگی مشکل مثل منی از اول تحصیلاتم با اساتید حل شد

بر این فرض تعاریف پیشنهاد شده لزومی نداره در مرحله ی  طراحی شما چیزی بیش از آن چه توان ثبت کردن افکارتان را داشته باشید بکشید! دوستی دارم که انقدر در دست نگاره های طراحی اش دقت به خرج می داد که ... دست آخر خلاقیتی باقی نمی ماند. و دوستی هم داشتم که هر وقت می خواهد کارش را به استاد نشان دهد همه چیز انقدر خلاصه و "شخصی نگاشته شده" که استاد اغلب دچار کج فهمی می شه و خلاصه قرار می شه جلسه ی بعد:" دقیق بکش ببینم چی می گی؟" و این قصه همیشه ادامه دارد ...

خوب فکر می کنم چیزی که می خواستم بگم همین بود این که در مقام یه دانشجو سعی کنیم درباره ی طراحی (و نه صرفا طرحمان) هم البته کمی خارج از تجاربمان در دوران حرفه ای کمی مدون تر حرف بزنیم بحث کنیم و کتاب بخوانیم تا نه انقدر طراحانه معماری کنیم که دوستی در رسایمان بنویسد :"اسکیس ها را اشرافی نکنیم" و نه انقدر شلخته که ...

 

خلاصه هر وقت روشن درباره ی افکارمان حرف زدیم قطعا با نقد و جرح و تعدیل های دوستان و اساتیدمان مطمئنا جای کج فهمی باقی نمی ماند و قطعا رشد معماری کشور مان هم در بند گیر و دار استادی و شاگردانش نخواهد بود که اگر فلانی رفت و فوت کرد دیگر... 


اسکیس معماری - دیاگرام معماری - کروکی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۰ ، ۱۵:۲۴

"از رنجی که می بریم!"

گزارشی از حال و احوال این روزهای طرح 3

                                                              

مساله از اون جایی شروع شد که حدودا هفته ی قبل در راه بازگشت به خوابگاه صحبت هایی مثل همیشه حول و حوش طرح درگرفت قلیچی حرفی زد که بعد بسط و تفسیرهای دلبریان به نوعی با خیلی از اتفاقات اخیری که برام اتفاق افتاده پیوند خورد.

برداشت من از صحبت های 2 دوست و البته دیدن رکود و بی اشتیاقی ای که توی طرح 3 دیدم (درحالی که انتظار داشتم بچه ها بعد تابستون توی اولین ترم شور و اشتیاق بیشتری داشته باشن!) منو به این نتیجه رسوند که یه جورایی می شه گفت در یه دام از تکرار و بازآفرینی بی هدف و کسل کننده گیر کردیم  هر ترم و سر هر طرح در بدترین حالت بعد معرفی سایت و مطالعات و ... شروع می کنیم به آوردن تعدادی کانسپت های حجمی و ... بعد این ماکت ها کمی معقول تر می شن و پلان توشون جاگیر می شه و بعدشم باقی ماجرا ...

گرچه این بدترین صورت (البته به نظر (و شاید صرفا سلیقه ی شخصی) من) رو بشه فقط در شاید چند درصدی (چه قدر دقیق!) از بچه ها دید که اتفاقا کم هم نیستن اما وضع بقیه ی بچه ها هم چندان تعریفی نیست وقتی به تجربه ی شخصی ام رجوع می کنم و طراحی هایم رو توی درس های مختلف بررسی می کنم حداقل برای خودم می تونم این گزاره رو درست ببینم که "حتی اگه به طور مستقیم هم از فرآیندی که توی مقدمات 2 برای طراحی یاد گرفتم هم استفاده نکنیم اما این فرآیند تفکر کردن و خلق کردن تقریبا در تمام طول تفکر و طراحی ما حضور داره" البته واضحه که این فرآیند اصلا چیز بدی نیست اما مساله این جاست که انگار قرار نیست به جز این روش طراحی چیز دیگه ای یاد بگیریم!! زمانی تو جریان انتشار ساباط اسفند ماه و حین صحبت با بعضی اساتید کم کم به این نتیجه رسیدیم (البته با اقای دلبریان که حق کپی رایت رو هم رعایت کرده باشیم) که به نظر می رسه اصولا فرایند طراحی ما با فرایند طراحی در معماری سنتی اگه مغایر نباشه متفاوت هست فرایندی که به نظر می رسه توی معماری سنتی با هندسه و الگوهای هندسی و پیمون شروع می شه و به نوعی با بازآفرینی و دوباره سرهم کردن الگوها در یه قالب جدید پیگیری می شه. در حالی که چنین چیزهایی هیچ وقت در دانشکده مطرح نمی شه در سطحی بالاتر به جای آشنایی با شیوه ی تولید (روند طراحی) معماری سنتیمان از خلال برخی دروس تنها به رونگاری و برداشت صوری از این معماری گمارده می شیم و شاید فرصت این که دنبال این طور چیزها هم بریم رو هم از دست میدیم.

بر می گردیم به بحث اصلی این نوشته و اون این که به نظر می رسه آموزش معماری برای ما (چه از طرف دانشکده و چه از طرف خودمون) حرکتی ناخودآگاه و شاید حتی کورکورانه تصور می شه/ پیگیری می شه به نظر می رسه همان ترم های 3 و 4 و در جریان مقدمات یک و دو "طراحی" برای شما واشکافی می شه اون رو یاد می گیرید و حالا در طرح های یک تا چند فقط قراره مصادیق مختلف معماری و البته استانداردهای هرکدوم رو یاد بگیریم، حالا این وسط شما در روندی صرفا تجربی فهمتان از معماری بسط پیدا می کنه و بیشتر می فهمیدش اما ناخودآگاه، تجربی و شاید کورکورانه!

به نظر می رسه ریشه ی  مشکلات ما درست به همین کورکورانه حرکت کردن ربط پیدا می کنه جایی که به جای توجه به مساله سراغ راه حل میریم و برعکس (یا به معنایی وسیع تر هردوی این ها رو از طریق گم کردن این دسته بندی دو قطبی (مساله راه حل) از دست می دیم به نظر میرسه خارج از موضوع طراحی (مسکن مدرسه و ...) وقتش رسیده یه بار از بالا به همه ی کارهایی که در یک ترم انجام میدیم نگاه کنیم.

 

این مشکل در شئون بالاتری هم رخ می ده ما در دیکتاتوری مصالح خودمون گرفتار شدیم و تنها مجرای شناخت خودمون رو از معماری رو حصر در تجارب شخصی و صحبت هایی که اساتید و البته در شرایطی بهتر در بحث های بین خودمان شکل می گیره قرار دادیم  شاید درست به همین دلیل هم باشه که یکی دوترمی که می گذره و دیگه حرفی برای گفتن باقی نمی مونه این طور به کسالت می افتیم .

البته نباید بی انصافی هم بخرج بدیم وقتی جان زاده در طرح یک روی تناسبات موندریان کار می کرد یا وقتی قلیچی در انتقاد از کار یکی از دوستان یه دسته بندی از انواع ظهور و حضور ایده در طرح ارایه می ده به نظر می رسه بارقه های امیدی هست !!

 

همه ی این ها نشون می ده ما دنیای کوچیکی برای خودمون ساختیم حالا یا به دلیل تنبلی یا به دلایل دیگه هم انگار قرار نیست از این لاک بیرون بیایم وقتی با کار دانشجوهای دانشگاهای دیگه مواجه می شیم بیشتر یا بهتر بگم فقط سراغ محصول فرایند میریم نه راه حل و از کتاب خوندن هم خبری نیست و فکر می کنم وقتشه کمی کتاب بخونیم با اساتیدمون از فرایند رسیدن به راه حل هم حرف بزنیم و راه های دیگه ی رسیدن به یه راه حل خوب رو هم تجربه کنیم!


 کتاب دهیم مغزهایمان را - از رنجی که میبریم


پانویس:

1-      البته من خودم هم قبول دارم که با دروس برداشت و ... یه مواجهه ی عمیق و نزدیک با بناهای سنتی پیدا می کنیم اما به نظرم مطالبی که در کنار کار عملی ارایه می شه اصلا کافی نیست!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۷:۲۰

طراحان چگونه می اندیشند؟!

معرفی کتاب طراحان چگونه می اندیشند از برایان لاوسن (1)

 

"توجه به اندیشیدن به مثابه ی مهارت (به جای موهبت)، اولین گام

 برای انجام دادن کاری در جهت بهبود آن مهارت ]و البته موهبت[ است."

 

ادوارد دی بونو عملی اندیشیدن

(به نقل از طراحان چگونه ... صفحه ی 3)


طراحان چگونه می اندیشند - برایان لاوسن

در مقام طلب!

               

                امروز قصد داریم کتابی رو معرفی کنیم که در این چند ترم تحصیلمان (که کم کم باید بگیم سالهای تحصیلمان) خیلی اوقات با آن حشر و نشر  داشتیم و داریم از معرفی و اولین برخوردمان با کتاب در طرح یک گرفته تا صحبت اخیر دکتر مردمی در کلاس و راه به راه دیدن اسم مولف کتاب در مقالات و نشریات و ...

همه و همه باعث شدند تا مرتب به این کتاب رجوع کنم به جرات می تونم بگم این کتاب اولین کتاب تاثیرگذاری بود که در معماری خاندم و بعد این که چند ترمی (از ابتدای ورود تا اواخر مقدمات 2) بود که خلاصه دلمان با معماری صاف نمی شد و همش درگیر این بودیم که چرا معماری اون چیزی نیست که فکر می کردم و خلاصه چه غلطی بود کردیم ...! بالاخره این کتاب راهی رو به روی من باز کرد که فکر می کنم اگر نبود تا حالا ما نیز در خدمت معماری نبودیم! و البته که همه ی این ها ر مدیون استاد خوبم دکتر جهان بخشم.

                                                                       

 

و اما چند نکته درباره ی نویسنده

(و البته کمی هم عنوان مکرر "معرفی کتاب از زبان خود نویسنده!")

 

خوب در مورد لاوسن این که هم روانشناسی خوانده و هم معماری و به قول خودش در طول سابقه ی تدریس طولانی مدت (که البته نصف سابقه ی تدریس خیلی از اساتید ما هم نمی شود!) باید گفت همه ی این سال ها مثل یه مریض! به جان بچه های معماری طراحی صنعتی و حتی معماران حرفه ای افتاده و در باره ی روش طراحی و روش تفکرشان تحقیق کرده.

 

"کتاب حاضر ... درباره ی موضوعات مربوط به فرایند طراحی مساله ها و راه حل های طراحی و تفکر طراحانه است ... مسیری که من و گروه پژوهشی ام طی حدود 25 سال گذشته طی کرده ایم ما را قادر می سازد که طراحان را به شیوه های گوناگون مطالعه و بررسی کنیم. ما از تجربیات آزمایشگاهی، مشاهده ی طراحان حین کار، ابداع روش ها و فنونی برای استفاده ی طراحان و نیز مصاحبه با طراحان  و ... استفاده کرده ایم"

قسمتی از مقدمه ی مولف بر چاپ سوم کتاب


بارنز والیس تا حدودی اسطوره ی ما!

 

"بارنز والیس شاید معروفیت خود را بیشتر مدیون بمب اختراعی زمان جنگ باشد که در فیلم سد شکن جاودانه شد. ... در هر حال دستاورد های دوره ی فعالیت او با زنجیره ای از طرح های بدیع هوانوردی شامل هواپیما، بالن موتور دار و بسیاری موارد کوچککتر دامنه ی وسیع تری یافت. با این حال بارنز والیس در 16 سالگی درآزمون ورود به دانشگاه در لندن مردود شد! به نظر می رسد که احتمالا این جریان نتیجه ی آموزش وی به شیوه ی اکتشافی (heuristic education) در بیمارستان کریست باشد که دانش آموزان خود را برای چنین آزمون هایی آماده نمی کرد، بلکه بیشتر می خواست به آن ها فکر کردن بیاموزد. بارنز والیس به خاطر می آورد که "هیچ چیز نمی دانستم مگر چگونه فکر کردن را، چگونه دست و پنجه نرم کردن با یک مساله را و دست برنداشتن از آن تا رسیدن به راه حل را"بعدها بارنز والیس اولین دوره ی دانشگاهی خود را در طول 5 ماه !! به پایان برد."

قسمتی از پیشگفتار کتاب به قلم مولف

 

این که این بخش به نسبت بلند از کتاب را عینا از کتاب این جا آوردم صرفا به خاطر معرفی کتاب بود!! تمام سعی کتاب بر این است که کمک کند تا بهتر و همه جانبه تر بیندیشیم (دقت کنید قرار نیست اصلا با فرمول های خشک و دقیق که روشی را توصیه کنند مواجه شویم بلکه در این کتاب بیشتر با نوعی کاتالوگ جامع از همه ی تجارب معماران در باره ی چگونه اندیشیدن در باره ی طراحی روبرو می شویم  یعنی فرصت شاگردی جمع کثیری از طراحان بزرگ!

 

هشدار!!:  اول غرق شوید بعد سراغ مربی شنا را بگیرید!

 

به هر حال چون وظیفه ی مبری شدن از هر شائبه ای رو بر دوشم حس می کنم باید بگم که همیشه گفتم و رویه ام هم همین بوده و هست که اول باید طراحی کرد و بعد درباره ی طراحی خواند!! جدا اول باید چند داستان نوشت و بعد کتاب "اصول داستان نویسی" به دست گرفت.

 

"با ذهنی پر از توصیه ها ]و آموزش های گام به گام در مورد چگونه به دست گرفتن و نواختن موسیقی[ نمی توان قادر به... ]نواختن[ موسیقی شد در مورد طراحی نیز جنین است. هر چه کمتر به شیوه ی کار خود فکر کنیم کار را بهتر انجام می دهیم"

طراحان چکونه ... ص 13

 

هر چند حالا دیگه انگ مرید لاوسن شدن به ما چسبیده اما باید بگم به نظر من هر قدر این صحبتهای بالا در مورد دانشجویان سال پایینی درسته در مورد بچه های طرح یک به بعد به نظرم غلطه.(2) به نظرم و تنها به عنوان یه نظر شخصی خوندن این کتاب برای بچه های قبل از طرح اصلا که خوب نیست شاید هم مضر باشد اما برای امثال ما پیرپاتال های طرح دو و سه ای البته خیلی هم لازمه!!

 

برای دوستان مثل خودمان تنبل!

یا شاید چند بخشی که باید قبل از مرگ خواند!


نمی دانم این کتاب هم در آن لیست چندین و چندتایی کتب قبل مرگی (زبانشان لال!) قرار خواهد گرفت یا نه!؟ اما فکر می کنم حال و حوصله هم که نداشتید حتما این چند بخش را ورق بزنید:

 

ویژگی های مساله های طراحی ص140 تا146 پایان ویژگی های فرایند طراحی

161 تا 170 به خصوص تفکر واگرا و هم گرا

170 تا 186 هم به تفکر خلاق پرداخته به خصوص آنجاهایی که از معماران معروف صحبتی آورده واقعا جالبند.

 

بخش راهبردهای طراحی از مولد اولیه به بعد - صفحات   229 تا242

قسمت فوت و فن های طراحی 242 تا پایان همین قسمت

قسمت دام های طراحی

قسمت طراحی با دیگران هم مخصوص دوستان شاغل!

 

سخن آخر

 

گرچه من این جا کمی غیر متعارف کتاب را معرفی کردم و شاید هم از نظر خیلی از دوستان اصلا چیزی از کتاب معرفی نکردم باید بگم خوب حداقل سعیم را کردم!

و اما نوبت نوبت هرچه هم که باشد در این سخن آخر می خواهیم گنده گی کنیم و همان طور که امام عزیزمان(ره) گفت اگر می خواهید ما را بشناسید بروید و داستان عاشورا را بخوانید (نقل به مضمون) می خاهیم بگوییم (و البته بارها و بارها قبلا موقع سر و کله زدن با دوستان رشته های دیگر هم گفته ایم) که اگر می خواهید ما (طراحان) را بشناسید بروید و (شما رو به همه ی مقدسات قسم) این کتاب را بخوانید!

                                                                                                                                                        

پانویس ها:

 

1-      عنوان کامل کتاب اینه:"طراحان چگونه می اندیشند ابهام زدایی از فرایند طراحی- مولف:برایان لاوسن ترجمه:دکتر حمید ندیمی-انتشارات دانشگاه شهید بهشتی که البته اخیرا دو سه تا انتشارات و مترجم دیگه هم اقدام به انتشارش کردن که چندان چنگی به دلم نزد و فکر می کنم این بهترین ترجمه و نشر کتاب باشه.

 

2-       البته جملات بالا نه جملات صفحه ی 13 کتاب که بعدا خودتان به نیت شوم ما در تحریف صحبت های لاوسن با دو تا کروشه و سه تا نقطه پی خواهید برد!

 




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

پرونده ی لاوسنیسم در دفتر یا معماران چگونه نشریه میبندد؟!


معرفی سایر کتب در دست-انداز:


وقتی اتوبوس کانت و دکارت چپ کرد! - (در معرفی پدیدارشناسی مکان-دکتر پروین پرتوی)

معرفی طراحان چگونه می اندیشند؟! - (برایان لاوسن)

معرفی کتاب تکه انگاری فرایندی در طراحی معماری - (دکتر ادیبی)

معرفی کتاب شهر درخت نیست - (کریستوفر الکساندر)

 

معرفی: تحقیق در معماری گذشته ی ایران - محمدکریم پیرنیا

 معماری اسلامی یا معماری مسلمانان؟ (معرفی کتاب تاملات در هنر و معماری-مهندس نوحی)

بعضی کتاب ها عقیم اند! (نقدی بر کتاب نیارش دکتر معماریان)

 یک معرفی نیم بند از سازه در معماری (سازه در معماری-دکتر گلابچی)


معرفی: چند کتاب خوب معماری به مناسبت نمایشگاه بین المللی کتاب

کنکور کارشناسی ارشد معماری – چند تجربه


هم چنین مطالب مرتبط با  فرایند طراحی و process design  کتاب معماری، معرفی کتاب،  هم میتونید ببینید :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۲:۰۰

وقتی اتوبوس اندیشه های کانت و دکارت چپ کرد!!

در معرفی کتاب "پدیدارشناسی مکان"  تالیف پروین پرتوی

 

ماجرا از جایی شروع شد که توفیق اجباری سوار شدن بر اتوبوس های شرکت واحد چند وقتی آن هم حدودا روزی دوبار 8صبح و 3 بعدازظهر نصیبمان شد تا جایی که کم کم  جزوی از این ناوگان شدیم!! و خلاصه از سر بی کاری تا مقصد تصمیم گرفتیم به جای نگاه کردن به در و دیوار شهر کتابی به دست بگیریم و بخوانیم بلکه خدا را هم خوش بیاید. البته همان طور که سوارشدن به این ناوگان عمومی توفیقی اجباری بود دیدن و خریدن کتاب "پدیدارشناسی مکان" هم از سر بی خردی و و خلاصه نوعی حس و حال روشنفکری در اعماق وجودمان بود هر چند که دست آخر همه ی بنیان های فکری این چند وقتمان را در هم کوبید. خلاصه این که بیاییم با تجهیز ناوگان اتوبوس رانی به کولر و ... آمار مطالعه دانشجویان را بالا ببریم!!


پدیدارشناسی مکان - پروین پرتوی

اما از این ها که بگذریم بر می گردیم به معرفی کتاب. کتاب را می توان به سه بخش کلی تقسیم کرد:

فصل اول بر پیشینه ی فلسفه و معرفی دیدگاه های مختلف درباره ی شناخت معطوف می شود فصل دوم کتاب به مطالعه ی پدیده ی  مکان از منظر پدیدارشناسی (phenomenology) می پردازد و در فصل سه و چهار هم با روش های پدیدار شناسانه در مطالعه ی مقولات مرتبط با مکان آشنا می شویم به بیان دیگر:

اگر فصل اول کتاب را تلاش برای زمینه سازی و همراه کردن مخاطب و نوعی تثبیت و تفهیم بنیان های فکری پدیدارشناسی در نظر بگیریم  در فصل دوم کتاب با نتایج حاصل از چنین نگاهی به مقوله ی مکان و به نوعی نتایج ناشی از پژوهش ها و مطالعات پدیدارشناسی مواجه خواهیم شد اما در فصل سوم کتاب ماجرا چیز دیگری است در این فصل کتاب صورتی روش شناسی به خود می گیرد با روش های جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات در روش پدیدارشناسی، قابلیت تعمیم یافته ها، ملاک اعتبار تحقیق و البته کاستی ها و ضعف های این روش در مطالعه ی جهان آشنا می شویم.

 

از آن جایی که فکر می کنم معرفی بالا تا حد زیادی به مقدمه ی بسیاری از کتابهای معماری و ... شبیه شده تا معرفی کتابی خوب به دوستان و هم دانشکده ای هایم سعی کردم در ادامه بیشتر روی فصل اول در معرفی فلسفه ی پدیدارشناسانه در مقابل فلسفه  ی دکارتی و ... بپردازم. تاریخ فلسفه را می توان به طور کلی و با اغماض به سه بخش تقسیم کرد :  (البته قبل از هر چیز باید بگم این دسته بندی صرفا بابت روشن شدن مطلب به این صورت آمده خلاصه این که ما هیچ ادعایی در این وادی نداریم! بلکه صرفا چون این دسته بندی به خود من کمک کرد در این جا مطالب را سعی کردم در این قالب بریزم ضمن این که در جای جای کتاب هم به مقایسه ی دیدگاه دکارتی و پدیدارشناسانه پرداخته شده)

پدیدارشناسی مکان - پروین پرتوی

الف ) فلسفه ی پوزیتیویستی، دکارت، کانت، هیوم و ...

 

تقریبا مهم ترین تفاوت (در مقایسه با پدیدارشناسی) و وجه مشترک فیلسوفان بالا با هم (که باعث شد کنار هم بیایند) تمرکز بر دوگانه ای بسیار معروف به نام سوژه ابژه است در این نگاه انسان به عنوان فاعلی شناسا و جدا از جهان پیرامون خودو البته با ذهن خویش به شناسایی مفعول که همان جهان است می پردازد.

 

"پرسش از نحوه ی ارتباط انسان با جهان بیرونی از زمان دکارت تا کنون پرسشی مهم و اساسی بوده است. پاسخ های ارایه شده به این پرسش تاکنون دست کم یک ویژگی مشترک داشته اند: فرض وجود انسان به منزله ی یک ناظر، نه مشارکت کننده در پهنه ی هستی.

دکارت هنگام تاملات فلسفی، خود را به این صورت توصیف می کند:" من هنگام جست و جو و کاوش ریشه های ارتباط های علّی در جلو آتش می نشینم و گلوله ای از موم را در دست می گیرم." هیوم می گوید:" من به بازی بیلیارد نگاه می کنم." کانت می گوید:" کشتی ای را که به سمت پایین رودخانه حرکت می کند، نظاره می کنم."

"همان گونه که ملاحظه می شود هیچ یک از این سه فیلسوف خود را در کسوت نقش آفرینی نمی بیند.!!" ص60و 61

 

همان طور که می بینید دکارت، هیوم و ... به جدایی ذهن و سوژه پایبندند جهان را مقوله ای خارج از وجودشان تصور کرده و حالا با ذهنی "رها"  قرار است به مطالعه و شناخت جهان نایل آیند! از چنین دیدگاهی است که فضا، ساختاری 3 بعدی با طول و عرض و ارتفاع به خود می گیرد؛ مکان، مختصات هندسی نقطه ای نسبت به این دستگاه می شود و در سایه ی  شناخت جهان در چنین ساختاری است که سعی در خلاصه کردن روابط پیچیده ی بین "چیز ها" در قالب روابط علّی و خطی داریم! یعنی مطالعه ی جهان تحت محیطی ایزوله از عوامل کیفی و انسانی یعنی رد مهم ترین وجه بشریت بشر! آن چه را نتوان به روش تجربی آزمود نفی یا حداقل از پرداختن به آن نهی می شود و در نهایت شاید از آن جایی که نمی توان چنین ایده آل هایی برای شناخت و مطالعه  ی جهان به چنگ آورد امر حقیقی و حقیقت هر چیز، امری استعلایی قلمداد می شود بدان معنی که دست یافتن بدان ممکن نیست.

حاصل چنین نگاهی خلق فضاهایی تک بعدی (تنها بعد مادی) و تجریدگرایانه در معماری معاصر ماست.

 

ب) پدیدارشناسی

 

اما هیدگر و قبل از آن هوسرل به گونه ای دیگر می اندیشند.هیدگر برای رهایی از دوگانه ی سوژه و ابژه دست به تعریف "دازاین" می زند و انسان در این جهان را مطرح می کند.

 

"شخصیت های اصلی داستان هیدگر بیشتر از آن که صرفا نظاره گر باشند، نقش آفرین هستند. ... جهان در فلسفه ی سنتی بیشتر یک منظر تصویر گردیده ترکیبی از تعدادی تابلو یا نمایشنامه که در مقابل ما به نمایش گذاشته شده است. انسان ها در این جهان مشارکت یا سکونت نمی کنند بلکه فقط آن را تماشا می کنند و در تعاملات آن نقشی ندارند." ص 61

 

"ما در زندگی عادی هر چیزی را مفهوم سازی می کنیم در حالی که دیگر مفاهیم قبلی خود را به چیزی غیر از آنچه واقعا هست تبدیل می کنیم پدیدارشناسی می کوشد واقعیت را دوباره کشف کند." ص 69

 

در زیر برخی تفاوت های اساسی این دو نگرش را خلاصه کردم:

 

پدیدارشناسی مکان - پروین پرتوی

پدیدارشناسی مکان - پروین پرتوی

سخن آخر:

 

اما سخن آخر این که فکر می کنم هرچند تلاش کردم مطالب را تا جای ممکن باز کنم تا دوستان با محتوی کتاب بیشتر آشنایی پیدا کنند اما تصمیم گرفتم فقط به معرفی فصل اول کتاب بپردازم تا این سوال برای دوستان هم چنان به قوت خودش باقی بماند که روش رسیدن و کنکاش درراه پیدا کردن چنین کیفیت هایی چیست؟ و البته در مرتبه ای بالاتر چگونه در طراحی فضاها نقش آفرین است. دوست دارم تا لذت رسیدن به جواب این سوال حداقل با ورق زدن سرسری دوفصل پایانی کتاب نصیب دوستان شود. در فصل دوم با تاثیر چنین نگرش هایی در بناها و محیط های شهری و غیره آشنا خواهید شد و در فصل سه و چهار نیز با روش یافتن و تحقیق در اینباره.

 

و البته به عنوان حسن ختام:

در حالی که طراح و شهرساز خردگرا در پی آن است که وضوحی مطلق از معنی آشکار محیط را ایجاد نماید یا حتی موقعیتی بی طرفانه در خصوص خلق معنا به خود بگیرد، طراح و شهرساز پدیدارشناس در پی ایجاد محیطی است که به طور شاعرانه دارای ابهام (ambiguous) و واجد سطوح بی پایانی از معنی باشد پدیدارشناسی مکان- پروین پرتوی  صفحه ی 163

 



مطالب مرتبط دیگر در وب:

معرفی کتاب از نگاهی دیگر!

اولین مواجهه ی من با این کتاب-سفر روستا یک! 

دومین باری که به شدت علاقه مند به خواندنش شدیم :)

و در باره ی یکی از عوارض بالینی خواندن این کتاب!


مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

معرفی طراحان چگونه می اندیشند؟! - (برایان لاوسن)

معرفی کتاب تکه انگاری فرایندی در طراحی معماری - (دکتر ادیبی)

معرفی کتاب شهر درخت نیست - (کریستوفر الکساندر)

 

معرفی: تحقیق در معماری گذشته ی ایران - محمدکریم پیرنیا

 معماری اسلامی یا معماری مسلمانان؟ (معرفی کتاب تاملات در هنر و معماری-مهندس نوحی)

بعضی کتاب ها عقیم اند! (نقدی بر کتاب نیارش دکتر معماریان)

 یک معرفی نیم بند از سازه در معماری (سازه در معماری-دکتر گلابچی)


معرفی: چند کتاب خوب معماری به مناسبت نمایشگاه بین المللی کتاب

کنکور کارشناسی ارشد معماری – چند تجربه

 

هم چنین مطالب مرتبط با  کتاب معماری، معرفی کتاب،  فلسفه،  هم میتونید ببینید :)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۱:۲۶