یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

دریافت فایل صوتی

منبع: khamenei.ir


کتاب خوانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۵:۳۷

هفتم شهریوره، سمت خدا آقای قرائتی داره صحبت می کنه!!! و من داخل آشپزخانه یادداشت روزانه ای در مورد معماری اسلامی و ... می نویسم :)

 

بحث اقای قرائتی در مورد اینه که اسلام چه قدر برای انسان ارزش قائل شده و خداوند راضی نیست که مثلا اگر کسی وسط نماز جماعت یاد کاری افتاد نتونه نیت فرادا کنه یا مثلا حتی!! اگه دستشویی داشت با همه ی حرمت شکستن نماز این جا رو راضی نیست بنده اش زجر بکشه : )

و جالب تر در شان انسان  و  در ارتباط با دیگران می گه نماز رو بشکن و قرض دیگران رو اگر در حال نماز طلب می کنند بده بعد ... حالا بحث اقای قرائتی این جا اینه که چرا با وجودی که خداوند برای بنده و ذات و وجود بشر و انسان تا این حد ارزش قایل شده و به قول یکی از دوستان اتفاقا اسلام اصالت انسانه نه خدا !!!! ما شدیم کاسه ی داغ تر از آش و به زعم این که مردم باید سخنرانی گوش بدن روضه براشون خوبه و قص علی هذا می یایم و مثلا وسط دو نمازجماعت سخنرانی می کنیم؛ یا مثلا شب قدر به زور وسط قران به سرگرفتن و نه قبل و بعد از اون به روضه خوندن می پردازیم و ...

 

دقیقا این وضعیت رو می شه توی معماری اسلامی و سنتی هم دید الان وضعیت معماری معاصر مملکت رو می شه این طور هم تصویر کرد که با وجودی که خانه های سنتی و بافت فرسوده ی شهری به هیچ وجه وضعیت خوبی نداره و مردم واقعا به زندگی کردن در مثلا یه بنای مدرن اما متناسب با نیازهای اسلامی و نه فرم سده های گذشته ی معماری اسلامی تمایل نشون  می دن،  ما با اصرار مون بر گنبد و مناره و مسکن با هویت ایرانی اسلامی که به نظر می رسه تو نظر خیلی ها فقط هم در فرم و شکل خاصی خلاصه می شه، به معنای واقعی کلمه فرصت ایجاد مسکن مناسب با نیازهای مردم (حتی اگر مثلا با فرم غیر ایرانی و اسلامی هم که باشه )رو از جامعه می گیریم!! در حالی که واقعا اسلام هم چیزی به جز توجه به نیاز های انسانی نیست حالا این نیازهای انسانی نیازهای روحی، عرفانی و اجتماعی و ... رو هم در برمیگیره... اما وقتی گفتمان حاضر در معماری کشور و تصویر شکل گرفته از یک معماری اسلامی یا ایرانی در ذهن بسیاری از مردم و از همه بدتر دانشجوهای دغدغه مند معماری کشور تا این حد پایین اومده که یه تصویر قوس و گنبد داره دیگه نمی شه انتظاری داشت این پتانسیل عظیم ینی بچه های دغدغه مند در معماری که به دنبال راه درست اند بتونن کاری برای معماری معاصر انجام بدن.

اصالت در معماری اسلامی معاصر باید به عملکردها، حریم ها، ساماندهی های فضایی، تناسب با "سبک زندگی اسلامی، ایرانی" یا همان life style ایرانی اسلامی باشه و نه این که وقتی من فرم ساختمانی رو دیدم بگم ایرانیه!!! هرچند اون هم می تونه باشه اما اگر ادعای معماری اسلامی داریم اصل قضیه رو نباید فدای مستحبات کنیم! و به این معنا باید گفت هر معماری خوبی که با نیازهای انسانی از دیدگاه اسلام مطابقت داشته باشه معماری اسلامیه! هرچند حاوی هر فرم متناسب با همون نیازها هم باشه!!

 

 

 

تنها ادعایی که می شه برا ی نفی این داستان متصور شد قید "ایرانی" معماری اسلامیه. چرا که مثلا ادعا می شه ما در سده های قبل معماری اسلامی در ایران هند، مصر و ... داشتیم اما هرکدام به سبک و رنگ و بوی منطقه ی خودشان. این وضعیت البته قابل بحث و گفت و گوست و از آن تصور قبلی کمی پیچیده تره. یکی از جواب ها برمیگرده  به ماهیت عصر جدید که بیان معماری یکسان  و یک شکل نمی تونه شکل بگیره چرا که می شه گفت بیان معماری یکسان در گذشته هم ریشه در تکنولوژی، مصالح و سازه ها و روش های ساخت یکسان در یک منطقه داشته در صورتی که امروز می بینیم انواع سازه ها انواع مصالح و ... وجود دارن و به این معنا می شه گفت باید شاهد کثرت گرایی در بیان معماری معاصر باشیم که همین طور هم هست.

 

قطعا دلایل بیشمار زیادی هم می شه برای این موضوع ذکر کرد اما فعلا چیزی به خاطرم نمی یاد. گرچه چیزی از اهمیت اون اجبار کم نمی کنه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۷:۰۳

ما زمانی می تونیم به معماری اسلامی و افتخارات گذشته مون در معماری و ... برسیم که گذشته رو فراموش کنیم و از زیر این ثقل تاریخی مون خارج شیم یه بار دیگه مفاهیم اسلامی رو در باره ی مسجد و خانه بیرون بکشیم و فارغ از تعصباتمون نسبت به قوس و گنبد و ... (فرم های تاریخی و نه اسلامی) و همین طور حتی سامان های فضایی نامعقول در عصر خودمون (مثل حیاط مرکزی که با قیمت زمین سازگاری نداره و ...) دست به خلق چیزی بزنیم که ایندگان به ما افتخار کنن و نه ما به گذشتگان!!

ینی گونه ای از رها شدن و در عین حال دوباره رسیدن به کنه همان چیزهایی که اول کار باید از زیر بارشان رها شویم.


+ مطلب ( و آن منیت ماشالله خیلی بلند ایرانی ها)

 

باید بگم آقایون حتی  "قطعا ما می تونیم با سازه های نو و مصالح جدید که بسیار فراتر و قویتر و عالی تر از مصالح سنتی اجر و ... اند هم  یه بیان جدید معماری اسلامی  دوباره بسازیم!!"

 گرچه خودم به این که باید به یه سبک و بیان مشترک معماری برسیم، اصلا اعتقادی ندارم!! اما این جمله رو هم اضافه کردم تا کسایی که واقعا این اواخر کم کم  دارم  احساس می کنم دلِ کندن از شکوه گذشته رو ندارن رو هم امیدوار کنم!!  راستش یه کم نامردی میکنم و همه رو به یه چوب می زنم و می گم:

"اصولا میشه گفت خیلی ها هستن به شکوه گذشته افتخار می کنن و از این راه در پی ایجاد هویت و اعتماد ب نفس در معماری معاصرن اما با این کار دارن دقیقا این پیام رو همزمان منتقل می کنن که ما توان ایجاد یه بیان فرمی فضایی نو مناسب امروز و تکنولوژی امروز رو نداریم و باید از همون بیان معماری اسلامی سده های گذشته که مناسب خشت و اجر بوده، استفاده کنیم!

گرچه همون طور که گفتم اعتقاد دارم معماری معاصر اسلامی نباید در پی ایجاد یه بیان شکلی معماری مشترک باشه (بلکه باید بیشتر به استعاره ها و مفاهیم جوهری اولیه همین بیان سده های گذشته برگرده و مثلا محرمیت و ...  رو با امکانات معاصر تکنولوژی ایجاد کنه و نه صرفا با فرم ها و ...) اما اگر همین رو هم قبول کنیم میبینم در این هم عقبیم یعنی مدام منتظریم غرب چه فرم هایی و چه سازه هایی اختراع می کنه بعد می ریم می گیم اِ ! چه جالب با سازه های فضا کار می شه گنبد هم ساخت!!  و ... در حالی که شاید باید برعکس باشه!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۶:۵۶

دیروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود فکر کنم یکی رو پیدا کردم که  برام زود تموم نشه و جز چیزایی که هر روز توی دانشکده بلغور میشن چیزای نویی برای گفتن داشته باشه ...

چن دقیقه ی اول نسبت بهش جبهه گرفته بودم شاید بخاطر چیزهایی که از بچه ها در موردش شنیده  بودم ... اما فکر کنم بیشتر بخاطر این بود که تا حالا هرکی واسم اول کار ازین دغدغه ها حرف زده بود همون یه ساعت اول تو ضرب از اب درومد

مینالید از معماری اسلامی ای به قول خودش که ختم میشد به چند تا گل و بته کاشی و ایوان و ... و توی گذشته مونده بود... برای همه ی کسایی که معماری اسلامی رو توی این چیزا دیدن و صورت مطلوبش رو در قالب یه معماری این طور میبینن متاسفم من این جا مردی رو دیدم که معماری مدرن رو به معنای نوزایی مداوم، معماری اسلامی میدونست و معماری ارگانیک رو به جهت هم نوایی ش با طبیعت و ...

من کسی رو دیدم که متعلق و (شاید خالق)  اینده ی معماری ایران بود و نه مدافع و حافظ گذشته ی اون!

قصه ی درازی داشتم باهاش منتها خیلی پراکنده بحث شد و اصلن تصویر کلی ای توی ذهنم نمونده قرار شد هر 2 شنبه برم سراغش! بقیه هر طور دوست  دارن بگن من دیروز اونی که 3 سال دنبالش بودم رو از روی لطف خدا پیدا کردم ... :)

حتما سر فرصت بیشتر ازش مینویسم و مدون تر منتها حالا باید این شوق و ذوقم رو به نحوی یه جا بیان میکردم ... تا بعد یاعلی

راستی الان یه همچی حسی دارم مثل این یارو فضانورد آمریکاییه :)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۷:۳۱

عرضم به حضورتون اواخر تیرماه بود و وسطای امتحانات که به توصیه یکی از دوستان کمر همت بستیم تا در جلسه ای به بزرگداشت دکتر صارمی شرکت کنیم. این متن قرار بود خیلی پیش تر از این ها به عنوانش (که همان موقع داخل جلسه انتخاب شده بود) وصل بشه اما تردید در مورد ضرورت و درستی نادرستی کار و همین طور بعدتر ها در مورد لحن و جدی و طنز بودن متن؛  بارها و  بارها نوشتن این داستان رو به تاخیر انداخت.

ماجرا رو با شاهد حرف هایی که بالا زدم شروع می کنم یعنی قسمتی از همون چرک نویس ها! :

 

"شرح زیر نه غرض ورزانه است و نه سعی در معرفی چیزی جز واقعیت را دارد بلکه صرفا گزارش یک نیم روزی است که یک دانشجوی سال چهارمی به توصیه یکی از دوستان برای شناختن دکتر علی اکبر صارمی تصمیم گرفت تا سراغ بزرگداشت دکتر صارمی را بگیرد و به همین سبب از درس و مشق زد و تا فرهنگسرای نیاوران همت گمارد و رفت!! گرچه شب امتحان تحلیل فضاهای شهری!! ..."


و البته بعد تر ها این جا هم اشاره هایی بهش داشتم:

"شنبه بعد از ظهر در فرهنگسرای نیاوران بزرگداشت دکتر صارمی برگزار شد. اون وسطای مراسم یه مرد دوست داشتنی فرصت حرف زدن پیدا کرد. بی تعارف مریدش شدم وقتی در بین همه ی اون هایی که به اسم وطن دوستی فقط از وضع موجود می نالیدن و مدام حرف از رفتن اون ور آب می زدن! رفت بالا و اومدن ما رو (اون هم شب امتحان) موجه کرد،  یادداشتی آماده کرده بود در مورد آموزش معماری و این که با وجود 400، 500 مدرسه معماری ای که داریم!! باید چه کنیم و چه نکنیم ..."

 



اما اصل ماجرا ...  بعد از این که نیم ساعتی دیر به جلسه رسیدم و افتتاحیه ی نمایشگاه کارای استاد رو از دست داده بودم؛ تازه فهمیدم مادر زنم چه قدر دوستم داره؛! فرصت به پذیرایی رسیده بود!!پذیرایی ای که صمیمیت توش شبیه یه مهمانی دوستانه بود و البته غرفه ی سه چهار تا شرکت اسپانسر بوی پول و تبلیغ  می داد.

 

از یه سری حواشی که بگذریم .... چهره ی بعضی ها خیلی خیلی جالب بود و اصلا داستان اصلی از نگاه های همین دو سه نفری که مثل صاب مجلسا(صاحب مجلس ها) وایساده بودن کنار سالن و یه هم چین نگاه هایی می کردن که اره ما این مراسم رو اجرا کردیم، شروع می شه.

این نگاه ها با اون دو سه کلیپ بلند معرفی اون دو سه شرکت که هویت اون دو سه نفر صاب مجلس رو مشخص می کرد همچین اصل موضوع رو تحت الشعاع قرار داده بود. که یادم رفت اومدم با دکتر صارمی آشنا بشم و بزرگداشتش کنم!!! شاید هم البته اصلا انتظار و حضور من توی اون جمع غلط بود همه یا کارمندای شرکتایی بودن که به نوعی دکتر باهاشون همکاری کرده بود یا دانشجوهایی که شاید (اگه بی انصافی کنم) قرار بود توی اون شرکتا جذب شن (یعنی می خوام بگم یه همچین احساسی رو منتقل می کردن حالا اصل قضیه چی بود الله اعلم).

این وسط تنها کسی که دکتر رو نمی شناخت شاید من بودم همین هم بود که از نگاه من جلسه ای که حتی وقتی مستندی از صحبت های دیگران در مورد دکتر رو پخش کردن بیش از همه چهره ی مصاحبه کننده ها و (نه بزرگان و اساتید مصاحبه شونده )  و ریزه کاری و حتی جلسات داخلی گروه مستند ساز خیلی بولد تر و بیش از تصویر خود استاد به چشم اومد. یعنی به یک معنا بزرگداشت دوستان دکتر صارمی و نه خود استاد!!!

این وسط، سخنرانی دو نفر فقط در مورد خود استاد بود یکی مهندس زین الدین و دیگری دکترفلامکی که شرح سخنرانی اول دکتر فلامکی اینجا آمد و صحبت مهندس زین الدین هم مجال دیگری رو می طلبه که به نظرم عالی ترین توصیفی بود که در مورد دکتر صارمی شنیدم و حتما برای ادای دینم به استاد صارمی خواهم نوشت.

 

البته همه و همه ی این رنج و مشقت ها رو تحمل کردم تا خود استاد(که با این وضعیت بزرگداشت استاد هنوز هم به نظرم زوده در موردشون قضاوت کنم چون واقعا نهایتا هم چیزی دست گیرم نشد) بیاد بالای سن و صحبت کنه که اون تیرمون هم به سنگ خورد کاری ندارم اما یه صحبت استاد واقعا اعصاب و روانم رو متلاشی کرد. وقتی استاد روی سن داستانی از تردید بین ماندن و رفتن رو گفت و این که چون ازدواج کرد و گرفتاری های این طوری مونده و داستان دانشجوهایی که برای کار و شرایط بهتر می رن اون طرف! حرف غلطی نبود ضمن این که شاید اون بالا و با توجه به طبع شوخ ایشون شاید همه ی حقیقت و دلیل ماندن هم نبود اما من وقتی همه ی این ها رو کنار تند و تند از ایران و وطن و ... حرف زدن مصاحبه شونده هایی مثل استاد سیحون و امانت و ... گذاشتم تازه به این حقیقت رسیدم که وطن دوستی اصولا بر دو نوعه!

 

یکیش شاید اینه که ایران وطنته دوسش داری از این جهت که تنها جایی توی این جهانه که متعلق به خودته، مردم خودت، سرزمین خودت، خاک خودت و قص علی هذا همش متعلق به تواند و حق تو!!  پس تا وقتی شرایط مشابهه، موندن این جا به هرجای دیگه توی این جهان ارجحه و دومین نوع وطن دوستی هم این که وطنته، خاکته و مردمت!  تو نسبت بهشون مسئولی ... اگه یه جای کار می لنگه ... اگه نظام حاکم غلطه و هر مشکل دیگه توی معماری ، حکومت و ... تو مسئولی وایسی و برای مردمت و به خاطر وطنت درستش کنی!! هرچند شرایط بهت سخت بگیره ... یعنی به نظرم دومی بیشتر از این که حق برات بیاره مسئولیت سازه ...

 

اما این آخر کار باید بگم جدا از همه ی این حرف و حدیث ها، شاید از همون اول هم برگزاری دومین نکوداشت برای دکتر یه جورایی معلوم بود که قرار به معرفی استاد نیست ... باز هم میگم انتظارم از یه معرفی جامع و کامل از استاد شاید غلط بود همین طور این طور قضاوت کردن و همه رو به یه چوب زدن اما فکر کردم دونستن این مطالب و نظرات کاملا شخصی برای دوستانی که زحمت برگزاری مراسم رو کشیدن جالب باشه... همین!


دکتر علی اکبر صارمی




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

زندگی مسابقه نیست! (دکتر افشار نادری)

 یک مرد دوست داشتنی! (دکتر فلامکی)


تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری هایی  از شب معمار- یک فرصت تاریخی(دکترکاوه بذرافکن)

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!


هم چنین مطالب مرتبط باو همایش ها و نقد و معماری معاصر  رو هم میتونید ببینید :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۶:۳۸

 منبع عکس البته قبلا امکان دانلود عکس داشت :)
http://bokeh.hasanalmasi.ir/

سال های اول معماری ینی یکی دو سال اول کارشناسی پر بوده از نوستالژی های دوران کودکیم!!! حس قریبی که نسبت به بضی فضاها داشتم ...

همیشه لذت دراز کشیدن توی ایوان خانه ی قدیمی مون و یای مثلا بعدتر ها که خونمون عوض شد و تقریبا نیمه اپارتمانی شد باز هم لذت بیدار شدن زیر نور و گرمای افتاب که به حال و پذیرایی بزرگ خانه (که تقریبا دو سوم خونه بود!! ) میتابید و روی فرش خانه می افتاد و جدال هرروزه ی  مادرم  با این روشنایی و نور لجوج و ماندن میان این لذت به جلوه در آوردن رنگ های فرش از یه طرف و فرسودگی همون رنگ فرش ...

 

لذت رد شدن از دالان و راهروی بلند و دراز و حس قرار گرفتن  توی اون راهروی بی تناسب و رسیدن به اتاق های خانه از پسش ... (که بعدها بهم یاددادن بدقواره و بدتناسبه و باید به حداقل ممکن توی پلان برسه و پلان خوب پلا بی راهرو ه ...) شاید چیزی شبیه به گرفتن شهاب ها از شریعتی در کتاب کویرش!!

همه و همه یه جا و خیلی هم نامردانه حجوم پیدا کردن به یه دانشجوی ضعیف ذلیل حقیر مسکین المستکین ....  که نمیدونست اینا چین؟ باید باهاشون چی کار کنه؟ و از همه مهم تر توی این بازه ی بیست ساله ای که من زندگی کردم و (بعدها که کتاب خانه، فرهنگ طبیعت رو یه کم خوندم) توی این بازه ی نود سالی که از 1300 !!! گذشته چه حس غریب یا قریب(ی) یه که داره عوض میشه؟ و چرا انقد حس این جور فضاهای بدقواره ی قدیمی و معاصر چند ده سال قبل بین همه ی ما ایرانیا دلپذیر و ماندگاره؟؟ چیزی توی مایه های "خاطره ی جمعی ما ایرانی ها از فضا" ی حائری شاید!!

سال سوم بودم که دلمو به دریا زدم و گفتم برم سراغش و نتیجه این شد که یه سال تمام بدون این که بدونم دنبال چی ام راه افتادم دنبال یکی از اساتید خیلی خوب دانشکده که اقا من میخام یه مقاله بدم!!! :) و بنده خدا رو گذاشتیم سر کار و هر چند هفته یه بار یه خروار دست نوشته از این ور و اون ور بهش دادیم بخونه !! :))

اما همه ی اینا جزو راهی بود که به نظرم باید میرفتم تا برسم به استانه ای که باید ازین به بعدشو از توی اون رد شم و برم! بعد این همه حرص خوردن که این چیه داره اذیتم میکنه و بضی موقع ها حتی توی خوابم ول نمیکنه رسیدم به سه تا کتاب دو تا از دکتر حائری و یکی هم از دکتر حجت ... فکر میکنم ازین به بعد راه درازی دارم چون تازه فهمیدم این چهار سال سوالم حدوددا چی بوده!!! :)

دوستان اگه صدای منو میشنوین یا یه روزی اتفاقی به این مطلب رسیدین واسم دعا کنین نه بخاطر معماری و اینا که گفتم ... کلا این روزا محتاج دعاتونم

 -یاعلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۴۸
سلام

سه تا کتابی که همیشه فکر میکنم اگه قرار بود به کسی چیزی هدیه بدم و معماری هم میخوند این سه تا رو هدیه میدادم ... حیف یه مخاطب خاص نداریم فعلا :))

به نظرم این سه تا کتاب بهترین و تاثیرگذارترین کتابایی بودن که وضعیت معماری کشور و همینطور تصویر گاه مبهم و گاه روشن ایندم رو برام ترسیم کردن تقریبا به جز سنت و بدعت دوتای دیگه رو کامل توی اتوبوس و اینا خوندم ینی کم حجمن و هرجایی :) مطالبشون کوتاهن و حالت مقاله مقاله دارن اما مثل یه دروازه و درگاه یه شروع و استانه ی یه حرکت رو به اینده اند :)) 

اینو 5 شهریور توی یادداشتای روزانم نوشتم الان پیدا شد :

کتاب تاملات در هنر و معماری به نظرم بهترین کتابی بود که به اعضایی که تازه به حوزه  هنری میان میشه اهدا کرد! چون  هم پاسخ به دغدغه هاست و هم خودش دغدغه ساز!

فکر کنم هر سه تاشون همینن هم جواب سوالای زیاد ی دانشجو ان هم باعث میشن کلی سوال جدید و راه نرفته واست باز شه :)


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۵:۰۱
سلام دوستانی که فعلا این وبلاگ رو نمیبینین (الان اینو شاید فقط واسه خودم مینویسم :))) بالاخره یه دو بار رفتن به شهرستان باعث شد توی اتوبوس هم ک شده کتابرو بخونم


نقش فضا در معماری ایران - دکتر حائری بالاخره تموم شد اما همچی کتاب خفنی بود که حتی توی ثبت نام کنکورمم اثر گذاشت!!! شایدم جو گیر شدم ولی خدایی یه فصل جدید توی نگرشم به معماری باز کرد ...


 در حالی که نمیشه تنبلیم رو انکار کنم ولی جدا از تموم شدنش اونم وسط راه توی اتوبوس (که به نظرم زمان متوقف میشه) ناراحت شدم کاش ادامه داشت عالی بود


وقت کنم کم کم معرفی ای یا مثلا چیزایی ازش این جا مینویسم - واسه کی خدا میدونه! شاید فعلا خودم :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۹

به نام خدای دوباره های ادمی

امروز دو شنبه 8  ابان ماه 91

تصمیم گرفتم دوباره بنویسم شاید باز بخاطر انباشتی از افکار که اذیتم میکردند-  در این یکی دو ماه اتفاقات خیلی بدی برام افتاد مهم نیست حالا میخام دوباره شروع کنم

 

دوگانه ای دیگر به نام واقعیت حقیقت

راستش درسته که این دو تا کلمه رو از اولین بار به شوخی و سر خنده و این که بحثی راه انداخته باشیم استفاده کردم اما روز به روز به محتوی این ها توی ذهنم سنگینی بیشتری انباشته شد تا جایی که الان فکر کردم باید بنویسمش

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۵