یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

یه موقعیت طنزآمیز!

شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ

توفیق شده با دکتر خانمحمدی و دکتر غفوریان و البته چند تا از دوستان خوب دیگه به عنوان اسیست طرح 2 بریم سر کلاس. ان شالله که هم آخر و عاقبت ما خوب بشه هم واسه بچه های کلاس اتفاقات خوبی بیافته این ترم :) یادداشت زیر اولین یادداشتی هست که بعد اولین جلسه ی حضورم سر کلاس نوشتم - ادامه مطلب




توضیح این که توفیق شده با دکتر خانمحمدی و دکتر غفوریان و البته چند تا از دوستان خوب دیگه به عنوان اسیست طرح 2 بریم سر کلاس. ان شالله که هم آخر و عاقبت ما خوب بشه هم واسه بچه های کلاس اتفاقات خوبی بیافته این ترم :)

 

 

اما بعد ...

 

این یه موقعیت طنز آمیز و جالبه که واسه معلمان طرح دو اتفاق می افته این که تو  باید ب بچه ها بگی:

"بله ... البته که سیستم قدیم اموزش استاد محور رو باید فراموش کنیم و سیستم شاگرد محور رو طراحی کنیم" سیستمی که مبتنی بر انتقال اطلاعات به دانش اموز بود رو ول کنیم و کلاس ها رو واسه سیستم اموزشی ای طراحی کنیم که توش بچه ها خودشون اون چیزی رو که لازم دارن کشف کنن. سیستم متکی  به ازمون تستی و تشریحی رو ول کنیم و بچه ها رو با خودشون مقایسه کنیم  و ...

 

جالبه اولین جلسه ای که این موضوع سر کلاس مطرح شد، بلافاصله یکی از بچه ها این کلیپ رو توی کلاس پخش کرد. من هیچ وقت فکر نمی کردم باشن بعضی از این بچه ها که این طوری اعتراض کنن که:

"چه تضمینی وجود داره بچه ها توی این سیستم چیزی یاد بگیرن؟ " یا مثلا یکی دیگه میگفت: "خب باشه ... چطوری میشه ازینا امتحان گرفت و ارزشیابی شون کرد؟ از کجا معلوم کی بیشتر درس خونده؟"

دوست داشتم بلند شم بگم آخه شما ها چرا انقد نگران شغل معلمایین؟؟؟!!!

 

ب نظرم مشکل این جاست که علاوه بر این که همه مون توی سیستم استاد محور درس خوندیم بدتر از اون اینه که خیلی از بچه هایی که این جان و توی این کلاس نشستن همه شاگرد اولای دوره ی دبیرستانشون بودن همه رتبه های خیلی خوب کنکور سراسری بودن! یعنی به نظرم می رسه که همشون از طرف همین سیستم غلط تشویق هم شدن!

اون روز وسط کرکسیون با یکی از بچه ها بهش گفتم  بدترین تنبیه تشویقه! اونم وقتی یکی درست رفته همون کاری رو کرده که تو بهش گفته بودی. تازه وقتی تشویقش می کنی و میشه شاگرد زرنگه ی کلاس اوضاع بدترم میشه تو داری تشویقش می کنی که خودش نباشه بلکه اون چیزی باشه که تو فکر میکنی باید باشه!

 

خلاصه فکر میکنم یکی از اون چیزایی که باید به بعضی از بچه های کلاس یاد بدم اینه که انقدر به فکر نمره و نگرانی از این که بچه ها "چیز" یاد نگیرن و اینا نباشن! باید این شجاعت رو بهشون بدم که بگن: "خوب هرچی واقعا بدرشون نخوره یادشون میره و این نه تنها طبیعی هست بلکه خیلی هم خوبه! " :) "گور پدر نمره و ازمون و ارزیابی! کی گفته ما باید بچه ها رو با هم مقایسه کنیم؟" "باشه اشکالی نداره که بچه ها توی همچین کلاسی شلوغ میکنن و معلم تسلط نداره! اگه واقعا معلم حرف خوب و مفیدی بزنه بچه ها خودشون توجه می کنن"

 

اتفاقا همین جاست که ماجرا واسه من و بقیه ی اسیست ها ی کلاس سخت شده! همین جاست که هم باید بچه ها رو تشویق کنیم مدرسه ی شاگردمحور طراحی کنن و هم خودمون کارگاه طراحی 2 رو  شاگرد محور مدیریت کنیم! ... ماها باید خودمون توی کلاس توی کرکسیون ها بچه ها رو با خودشون مقایسه کنیم نه با بقیه، به جای ارزیابی، ارزشیابی شون کنیم، و شاید سخت تر از همه به جای این که تصورمون از مدرسه ی درست رو بهشون اموزش بدیم (راحت ترین کار) کمکشون کنیم هرکی مدرسه ی خوب خودش رو خودش بسازه! و این سخته وقتی دست بچه ها رو باز میذاری جست و جو کنن وقتی بچه ها رو ازاد میذاری معماری خودشون رو بسازن استانداردهای خودشون رو تعریف کنن اون وقت داری زیر پای خودت رو خالی می کنی! گاهی از بچه ها عقب می افتی! گاهی سوالایی می پرسن که جوابی واسشون نداری! گاهی ...

 

این هم خیلی وحشتناکه اگه فکر کنی استاد باید همه چیز رو بدونه و نباید کم بیاری و هرکی سوالی کرد باید حتما جواب بدی وگرنه ...

و هم می تونه خیلی شیرین باشه اگه فکر کنی این جا هم قرار من چیز یاد بگیرم هم اونا، گاهی تو سوال می کنی اونا جواب میدن گاهی هیچ کدوم جواب نداریم گاهی باید انقدر به حرف هاشون گوش بدی که یادت بره استادی ...

 

دیروز داشتم فکر می کردم بیش از این که اون ها ب کرکسیون با من احتیاج داشته باشن من به کرکسیون باهاشون احتیاج دارم. هر کدومشون یه وجود منحصر به فردن هر کدومشون می تونن یک معماری منحصر به فرد خلق کنن و این فوق العاده است! :)

و تبارک الله احسن الخالقین!

 

پانوشت: خیلی از چیزایی که نوشتم حرف های اساتید دوران کارشناسی و ارشدم هست! علاوه بر این فکر میکنم تجربه ی طرح دو ارشد با دکتر مطلبی و دکتر اسلامی خیلی روم تاثیر گذار بوده باشه.


نظرات  (۱)

حتما باید از یه طرف بوم بیوفتیم دیگه شما استاد محور شروع کن ولی شاگرد محور تمومش کن . ببخشید یادم رفت بگم اختلاطی هم ادامش بده
پاسخ:
سلام  ممنون از توجهتون و اظهار نظر
اول فکر کردم که نوشتین اختلاطیش بَده! دو سه بار خوندم فهمیدم منظورتون بِده! است
این که استاد محور باشه یا نباشه و ... یا این که چطور شروع کنیم و چطور ادامه بدیم خیلی بستگی داره ب این که چه کلاسی هست؟ واسه چه کسایی و ...

اما ب طور کلی همیشه میگن دو جور فرمان لازمه!
- یکی فرمان های اجرایی! : ک یعنی بعضی جاها لازمه یه چیزی رو دیکته کنه تکلیف بدی و ...
- یکی دیگه هم فرمان های تبدیلی!: ب این معنی ک کسی ک فرمان تبدیلی رو دریافت می کنه میتونه محتوی و نحوه ی اجرای فرمان رو با تفکر انتقادی و مشارکتش در محتوی و نحوه ی اجرای فرمان تغییر بده

فکر میکنم این چارچوب خیلی ب همین داستان استاد محور شاگرد محور میخوره! جایی باید تحکم کنی! جایی باید حتی در مورد تکلیف جلسه بعد هم با دانشجو مشورت کنی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">