یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

خوب موضوع از اون جایی شروع شد که اواخر تابستان سال گذشته !! (سال 90) احساس کردم که موضوع معماری و طوراحی معماری دیگه از اون حالت جذاب و پیچیده ی خودش خارج شده و صرفا به قول خودم! چند ماه قبل (رجوع کنید به از رنجی که می بریم) :


"... همان ترم های 3 و 4 و در جریان مقدمات یک و دو "طراحی" برای شما واشکافی می شه اون رو یاد می گیرید و حالا در طرح های یک تا چند فقط قراره مصادیق مختلف معماری و البته استانداردهای هرکدوم رو یاد بگیریم، حالا این وسط شما در روندی صرفا تجربی فهمتان از معماری بسط پیدا می کنه و بیشتر می فهمیدش اما ناخودآگاه، تجربی و شاید کورکورانه!"

 از رنجی که می بریم - ساباط

 

  این موضوع واقعا منو رنج میداد چون بدون هیچ منطقی و مساله محوری ای (به قول دکتر (و نه استاد) مردمی)  ما صرفا به form generater تبدیل شده بودیم که بعد باید پلان ها رو راست و ریس می کردیم راستش رو بخواین گرچه ترم گذشته در طرح 3 حدودا 4 برابر سایر دوستانم کار کردم و نهایتا هم نمره ی یکسانی گرفتیم (البته  بی انصافی نکنیم نتیجه ی  این کارهام اصلا خوب نبود و کار نهایی چندان چنگی به دل نزد!) اما به هیچ وجه این اتفاق خوب رو که از ترم گذشته با "یک تجربه ی جدید!" (به احترام اولین وب نوشته ی مرتبط با تکه انگاری در وب) شروع شد رو کم ارزش نمی دونم. [1]

 

اما از کله شق بازی و به قول برخی دوستان قت بازی این ترم بگم این که به لطف برخی اساتید و البته یکی دو دوست خوب با دو نویسنده آشنا شدم اولی کریستوفر الکساندر و دومی هم سالینگاروسه. از اونجایی که مدت هاست کم کم به این نتیجه رسیدم که نوشتن و گفتن دو تا ابزار خیلی خوب برای صورت بندی مجدد مفاهیم ایده ها گفته ها و ... چیزهایی که در ذهنم می گذره هستند و تا چیزی رو که توی ذهنمه رو روی کاغذ دوباره و گاهی چندین بار صورت بندی نکنم چیزی جز یه مشت دیتا ی طبقه بندی نشده در ذهنم باقی نخواهند موند والبته آرامش عجیبی هم بعد این کار بهم دست میده تصمیم گرفتم با لحاظ کردن این نکته که این روز ها انگار کسی دور و برمون حوصله ی اراجیفمون رو نداره حداقل بنویسم تا کمی مجبور به روشن تر کردن ایده ها و افکار مبهم توی ذهنم بکنم.

 

یا علی تا بعد


پانوشت:

[1]: (مشروح! فعالیت های ترم قبل رو هم ان شالله در پستی به نام "گزارش یک طرح " خواهم نوشت که فکر می کنم بد نشه فعلا اون چیزی که الان در ذهنمه و کمی هم نوشتم شامل سه پست کوتاهه، 1- "فلسفیدن موزه ی سینما" :که در مورد مبانی نظری و ایده ها و استعاره های (metaphors)  کاره 2-"تکه انگار ی یک تجربه ی جدید" : که شامل شرح و توضیح روش طراحی به کار گرفته شده است و سومین پست هم شامل مستندات پروژه می شه )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۶
سلام دوستان این مطلب به صورت کامل به این ادرس منتقل شده است
http://ganje.blog.ir/post/11


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۰:۴۲

متاسفانه با تهران آمدن و درس خوندن اونجا من بخشی از معنا دارترین قسمت های زندگی ام رو از دست دادم، چیزهایی که زندگی کردنن! این معنا شاید برعکس تمام چند پست قبل و بعد اصلا به هدف و  هرچیز منطقی توی این عالم ربطی ندارن بلکه به نظرم منطق خیلی عمیق تری دارن که دست علم و دو دو تا چهارتا و ... بهشون نمی رسه. چیزهایی درست از جنس کیفیت هایی مثلا توی فیلم " به همین سادگی" .

به سادگی سنگک خریدن دعوا کردن با مامان!! نگران شدن برای برادر کوچیکتر ، افتادن نور خورشید توی خونه و در همین حال دراز به دراز افتادن جلوی تلویزیون زیر نور این آفتاب و ... و البته چیز هایی که این چند سال دانشجویی برام نوستالژی شدن مثل برگشتن از مدرسه    و بوی کوکو ی مادرم و حتی جادوی شب! چیزی که ابهام و اسرار آمیز بودنش رو بچه های خوابگاه با صبح و شب بیدار بودن به هم ریختن و فرقی با روز نیمکنه.

عید امسال این ها رو بیشتر احساس می کنم . . . عیدتان مبارک


به همین سادگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۸

این شماره از چرندوسرند قرار بود در نشریه تلنگر فروردین ماه منتشر شه! :) اما همین طور به صورت پیشنویس باقی موند تا الان که تصمیم گرفتم منتشرش کنم.


پاسخ به برخی انتقادات

ری بُر بی، نه ری به رَ!!

در شماره ی پیش این جانب سرند خان محبوب العامه یه سری از طرح های پیش روم رو برای انتخابات آتی ریاست جمهوری عرضه کردم که گویا به مذاق خیلی ها خوش نیومد بابت همین هم رفتم نشتستم هر چی شبکه ماهواره ای بود نگاه کردم دیدم هیچ کی از من انتقاد که نمی کنه هیچ! چه قدر ازم تعریف و تمجید هم می کنن بابت همین هم زمزمه هایی رو که برخی عناصر وابسته به رژیم و سایت های خبری معلوم الحال دولتی راه انداختن رو پشت گوش میندازم که بخشش از بزرگان است!

البته چون به جوانان و به خصوص دانشجویان در دوره ی ریاست جمهموریم قراره خیلی خیلی اهمیت بدم و خیلی خیلی حال کنن لازم دونستم در این میان تنها پاسخ یکی از دوستان خابگاهیم را بدهم این دوست عزیز بنده رو که دیدند فرمودند:

"ری بِه رَ بی، نه ری بُر!!  (رهبَر باش نه رهبُر!!)

بببینید اولندش که این ضرب المثل مال غرب کشور و اون طرفاست و همون طور که دفعه قبل هم گفتم به علت دور بودن از ساحل اصلا موج های تمدن رو تجربه نکردن دومندش آقا جون  این همه ضرب المثل داریم مخالف اینی که شما گفتین، مثلا یکیش رو همیشه خدابیامرز ننه ام می گفت که: " حرکت نکن که یه وخ پات می شکنه  - بشین و بخند به هر کی پاش اشکنه! "

حالا من می خام این مشکل هم وطن کرد زبانمون رو برای همیشه ی تاریخ حل کنم.می پرسین چه جوری؟خوب ببیین اگه ما با موج اول به این ضرب المثل بزنیم و هر چی فتحه و ضمه داره برداریم توی موج دوم می تونیم همه ی اونایی که برداشتیم رو سر جای درستش بذاریم پس صورت امروزی این ضرب المثل این می شه دوست عزیز:

ری بُر بی! نه ری به رَ!

 خواهشا اعتراض نکنین! حالا چه حسن کچل چه کچل حسن! (ملاحضه می فرمایین که این طوری چه قدر خوب با ضرب المثل های دیگمونم می خونه!) بدین ترتیب ضمن حفظ قانون پایستگی حروف همه ی چیز آماده ی تجربه ی موج سوم تمدن می شه که در شماره ی قبل به تفصیل براتون ازش گفتم.

 

همون طور که گفتم با طرح اخیر بنده که در شماره ی پیش به چاپ رسید می تونیم هر جونی رو با یه خط تلفن یه دستگاه ماهواره و سایر ملزومات وبلاگ نویسی بذاریم سر شغل!  با اجرای این طرح می تونیم فقط با حرف زدن یا یه کلنگ زدن توی همین تهرون خودمون کلی اشتغال زایی کنیم و به جوون هامون فرصت بدیم از بالا تا پایین مملکتو بشورن بیان پایین! کی به کیه سنگ مفت گنجشک مفت (هر چی بیشتر توی این ضرب المثل هامون غور می کنم بیشتر به حکمت حرفای عمو تافلر پی می برم) خلاصه کنم این جوری هم دولت کوچیک می شه هم هزینه ی اشتغال زایی نداریم دیگه هم مجبور نیستیم فرت وفرت به مردم وام بدیم برن کارآفرینی کنن و البته مهم تر از همه ی اینا این که مسئولین عزیز ! جای سفت نشاشیدیم ! از قضا رفتیم گلاب به روتون جایی کار خرابی کردیم که کنار دریاست و هر وقت وضعیت طوفانی بشه و قرار باشه پتمون رو شه امواج تمدن از اون ور آب میان و گند و گوندمون رو می شورن می برن! دیگه فرمایشی ندارم، وعده ی ما پای صندوق های رای!

 

 

سرند خان کاندادیدای دور بعدی ریاست جمهوری


 

پانوشت: در فرهنگ" کلان شهر خدا" آمده در طول تاریخ هماره امواج تمدن از آن طرف آب  به ایران میامده بی جهت نیست که می بینید ظواهر تمدن نیز در دنیای امروز اغلب در سواحل آزاد رخ می نمایند!





 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۳۷

یه سالی می شه که از خودم ناامید شدم که خوب بنویسم و البته مدون! چیزی که تا اون موقع بهش خیلی مقید بودم. یادمه دوستی بعد از پست " م بازدید از موزه ی سینما، یا سناریویی از بلند همتی دو دانشجوی معماری" لطف کرده بودند و نوشته بودند که: " خوب بود ولی مثل همیشه پر بار نبود" خارج از این بحث که ویرگول رو کجای این جمله بذاریم و گذشته و آینده مون رو به باد بدیم یا ندیم حقیقتی انکار نکردنی وجود داره و اون اینه که از تابستان سال گذشته به این ور نوشتن برام از ابزاری برای بیان مدون تجاربم توی زندگی درس و ... گاهی و البته صرفا گاهی !! به ابزاری برای آرام تر شدن و خالی کردن این ذهن بلبشو و البته شاید هم وسیله ی درد و دلی شده اون هم درست وقتی که اطرافم انگار کسی حوصله ی اراجیف بنده رو نداره!! بگذریم.

 

این روزها خیلی سرم شلوغ شده نه به خاطر پروژه ها  و ... یا حتی کارهای شخصی و ... نه بلکه یه جورایی احساس می کنم یه دنیا دغدغه و مشغله ی  طبقه بندی نشده و خام توی مغزم جمع شدن و منتظرن که توی یه دسته بندی درست و حسابی جای هر کدوم رو مشخص کنم. به طور مشخص  زندگی ام روز به روز در حال پیچیده تر شدنه و من درست شبیه دانش آموزی که تا دو روز پیش خیلی راحت عملیات 2 ضرب در 2 رو توی سیالی به اسم ذهنش به راحتی انجام می داد اما چند سال بعد برای حل مثلا سینوس ریشه دوم یه متغیر وابسته نیا ز به یه سیال دیگه مثل کاغذ و البته زبانی دیگه مثل زبان ریاضیات داره (همون نماد ها و ...) درست مثل همین بچه منم این روزا در به در دنبال یه تیکه کاغذ می گردم و یه جای دنج تا دو خط بنویسم بالا پایین کنم دغدغه ها رو دسته بندی کنم و ... اما افسوس که درست وقتی بعد بدبدختی کاغذ و جای دنج رو پیدا می کنم زبانی ندارم که با اون روی کاغذ بنویسم. اغلب مجبورم مثلا با کلماتی مثل محتوی معرفتی، بر ساخته ها، یه مفهوم استعاری و دیتا و . . . اون چیزهای مبهم و ناشناخته ی  توی ذهنم رو توضیح بدم در حالی که که همه ی این کلمات درست معنی "چیز" رو می دن و به همون اندازه ای هم که واژه ی "چیز" در معرفی یه مفهوم تواناست این واژه های معجول منم می تونن همون چیزی باشن که می خان باشن. خلاصه این روزا بدجوری دنبال لغات م.

علاوه بر همه ی این درهم ریختگی درونم، تمرکز و حواسمون رو هم به طور کامل از دست دادیم به جرات بگم گاهی شماره تلفن خونه رو هم یادم نمیاد یا  حتی اسم هم اتاقی هام و قص علی هذا ... الی ماشالله این روزها برام اتفاق می افته.


بلبشو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۱۷