فهم و وهم
زمانی مطلبی نوشته بودم با عنوان واقعیت-حقیقت، به نظرتون فهم-وهم دو-واژه ای قشنگ تری نیست به جای این دوتایی ها؟ واقعیت-حقیقت، صدق-کذب و ...
الهم اخرجنی من ظلمات الوهم و اکرمنی به نور الفهم
این قسمتی از دعای ]معروف به[ مطالعه است. مدت ها قبل مطلبی رو نوشته بودم با عنوان واقعیت-حقیقت، یک ماهی میشه که دارم به این فکر می کنم که به جای دو-واژه ای های واقعیت و حقیقت، صدق و کذب و ... فهم و وهم دو تایی قشنگ تری هست که حداقل توی دریافت من از زندگی درست تر از آب در میاد. دو سه تا اتفاق پشت سر هم باعث شد این مطلب رو کمی با عجله بنویسم:
اولی یاددشات یکی از دوستانم با عنوان "تجربه ی واقعیت" بود، البته کمی شک دارم به خوبی منظورش رو فهمیده باشم، بعد خوندنش مشتاق شدم این یادداشت رو درباره ی فهم و وهم کمی با عجله و همچین نیم پز (قبل از این که برای خودم به خوبی پخته شده باشه) منتشر کنم.
دومی هم کتابی بودکه به توصیه ی یکی از دوستان و مخاطبان دست-انداز (اینجا) می خونم با عنوان "درباره ی عکاسی"، نویسنده یه جایی از کتاب با طرح این که عکاسی همیشه دنبال واقع نمایی بوده و ادعای افشای واقعیت و حقیقت رو داشته این طور نوشته که:
"گاهی این واقع گرایی را بسیار محدود و در حد خلق تصاویری مشابه واقعیت و دادن اطلاعاتی در مورد وضع جهان تلقی می کنند. اما اگر بخواهیم گستره ی معنایی آن را زیاد کنیم، واقع گرایی عکاسانه هم چون بی اعتمادی نقاشی به شبیه سازی صرف، ]...[ امروز نه به عنوان چیزی که "واقعا" وجود دارد، بلکه به عنوان چیزی که من "واقعا" دریافت می کنم، تعریف می شود." (درباره عکاسی، ص 259)
فکر می کنم موضوع برام کمی پیچیده شده! به این موقعیت ها نگاه کنین:
1- من واقع گرایانه تصمیم می گیرم اما توخیلی ایده آل گرایی. فکر نمیکنی زیادی خیالی فکر می کنی؟ (هم اتاقیم خطاب به من!، چند هفته قبل)2 - وقتی در مورد دیگران به قضاوت می شینیم باید واقعیت ها و اون چیزی رو که واقعا بالفعل هستن رو ببینیم نه اونچیزی که ادعا می کنن دوست دارن باشن، یا به صورت بالقوه استعدادش رو دارن. آرزو می کنن یا می خوان که اونطوری باشن! واقعیت آدم ها اونچیزی هست که هستن نه اون چیزی که می خوان باشن! (+ واقعیت-حقیقت)
3- لازم است از دنیای رویایی خود خارج شوید ... و واقعیت ها رو ببینید! (بخشی از توصیه های یک کتاب روان شناسی)
4- بازیگر اول: دوست دارم خودم رو دوست داشته باشه نه کار و شغل و موقعیت و ... ام رو!
بازیگر دوم: ببینم فکر می کنی خود واقعی تو چیزی جز همین کار و شغل و موقعیت و ... تو هست؟ (قسمتی از دیالوگ یک فیلم نقل به مضمون)
5- هنر یعنی بازنمایی واقعیت، یعنی محاکات طبیعت!؛ هنر برای حقیقت! هنر برای هنر و تجربه های خیال انگیز و بدیع! ... ( و ازین دست ادعاها و تعاریف مختلف برای هنر)
این طور به نظر می رسه که ممکنه کسی دچار وهم در واقعیت شده باشه! یا در نقطه ی مقابل اون کسی در خیالات و آرزوهاش بوهمه! (مقابل بفهمه) وهم در خیال، آرزو یا ایده آل ها . فکر می کنم توی موقعیت اول هم کسی که فقط واقع گرایانه تصمیم می گیره و خیال و آرزویی نداره و هم کسی که ایده آل گراست هر دو در ظلمت وهم اند. کسی که خوب می فهمه احتملا بر اساس هر دو تصمیم میگیره. در دومین موقعیت کسی که خوب می فهمه احتمالا حقیقت وجودی آدم ها رو (ذات پاک، آرزو ها، استعدادهای بالقوه و ...) کنار واقعیت های اونها (حقایق بافعل شده، موقعیت و وضعیت فعلیشون، گذشته ی خوب یا بدشون) میبینه. اون احتمالا آدم ها رو خوب می فهمه.
هنر (و همین طور علم تجربی اینجا) می تونه ما رو دچار وهم کنه چه وهم در واقعیت ها (در انگاره ی هنر محاکات طبیعت) و چه وهم در خیال یا وهم در خود هنر (هنر برای هنر و تجربه های بدیع با ارجاع به خود رسانه). یه کمی نزدیک تر به معماری، طراح میتونه درگیر بازنمایی مکرر ایده هاش در رسانه ی طراحی بشه (ایده هایی که ارتباطی با واقعیت و ساخت ندارن) و از واقعیت دور بیافته (وهم در رسانه) یا برعکس انقدر درگیر واقعیت و ساخت باشه که دیگه چیزی نو برای عرضه کردن نداشته باشه! (وهم در واقعیت) (1)
پس آدم میتونه هم درگیر وهم در واقعیت باشه و هم درگیر وهم در خیال، آرزو و ... ولی درست نمیدونم کسی که به فهم رسیده چه نسبتی با این دو داره؟
+یادمه متنی خونده بودم در مورد قوای وجودی انسان، قوه ی حس، خیال، وهم، عقل و قلب، توصیه شده بود که انسان باید در همه حال این قوا رو در تعادل نگه داره. فکر می کنم مطالعه ی بیشتر در این مورد هم به روشن تر شدن موضوع کمک کنه. (2)
بگذریم... میخوام تا این بازی با کلمات منو دچار وهم نکرده و از زندگی واقعی دور نشدم این یاددشات کوچیک رو تموم کنم ... خوشحال می شم کمکم کنین در این باره بیشتر بفهمم.
الهم اخرجنی من ظلمات الوهم و اکرمنی به نور الفهم
الهم افتح علینا ابواب رحمتک وانشر علینا خزائن علومک
برحمتک یا ارحم الراحمین :)
پانوشت ها:
- از این مقاله ی خوب: ناصرخاکی، حمید و نوریان، پیروز. (؟؟)، "بازنمایی الگوی فرایند طراحی"، صفه، شماره 54، صص 55 تا 63
- این متن رو که یکی از اساتید خوبی که در کانون اندیشه باهاشون اشنا شده بودیم لطف کردن و برام فرستاده بودن رو اینجا می تونید ببینید: قوای اصلی و فرعی در انسان - الان که دوباره بهش نگاه کردم دیدم باید بین وهم و خیال فرق گذاشت، نکته ای که در نوشتن این یادداشت بهش بی توجه بودم.
-
تصاویر از کتاب هنر و وهم، ارنست گامبریچ، ترجمه امیرحسن ندایی نشر افراز