یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۶۷ مطلب با موضوع «مثلا اندیشیدنی هایم!! - Thinking» ثبت شده است

به نام خدای دوباره های ادمی

امروز دو شنبه 8  ابان ماه 91

تصمیم گرفتم دوباره بنویسم شاید باز بخاطر انباشتی از افکار که اذیتم میکردند-  در این یکی دو ماه اتفاقات خیلی بدی برام افتاد مهم نیست حالا میخام دوباره شروع کنم

 

دوگانه ای دیگر به نام واقعیت حقیقت

راستش درسته که این دو تا کلمه رو از اولین بار به شوخی و سر خنده و این که بحثی راه انداخته باشیم استفاده کردم اما روز به روز به محتوی این ها توی ذهنم سنگینی بیشتری انباشته شد تا جایی که الان فکر کردم باید بنویسمش

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۵

ب نظر می رسه داستان اصرار ما بر معماری اسلامی اون هم در قالب فرم و شکل و همایش ها و مسابقاتی از این دست ک طراحی نماهای شهری   و ... کاملا داستان بی سر و ته و بی عاقبتیه در حالی که اگه اصرارمون رو روی معماری درست گذاشته بودیم و این ک مثلا می یومدیم ی سری از اصولی ک اسلام برای خانه و ... معین کرده رو در می آوردیم و روی اون ها اصرار می کردیم و سعی می کردیم معماری معاصر با مصالح و ابزار معاصر فرزند زمان خودش باشه این درست تر بود...

 

اما مساله ی مهم دیگه ای هم هست ب خصوص وقتی حرف های گهری و ... رو توی کتاب مبانی معماری معاصر غرب خوندم ی تفاوت آشکارا بین خودمون و اونها پیدا کردم این داستان توی صحبت های مندرج توی معماری جهان زارعی هم ب وضوح این تفاوت عمده بین ما و اون ها رو نشون می ده و حتی و حتی در کتاب سازه در معماری ... تفاوت اینه که اون ها نسبت ب راهی ک رفتن مطمئن و رو به آینده اند اما ما ایرانی ها کلا با یه دید بد به تکنولوژی و ...  داریم نگاه می کنیم شاید آرزویی که خیلی از ما در خفا مون کرده باشیم این که کاش تیر آهن نمره فلان نبود کاش بتن نیومده بود تا می تونستیم بی دغدغه و بدون انتقاد قوس و قزح بسازیم!!!  ما بیشتر از این ک به سمت اینده باشیم حسرت گذشته رو می خوریم و ب از دست رفتن گذشتمون نظاره گریم.


معماری-فرم های مکعبی کیوب

 

معماری-فرم های مکعبی کیوب 2


معماری-فرم های مکعبی کیوب 3


ی نکته ی دیگه هم توی این داستان هست که جالبه و موضوع جالبی برای ی تحقیق می تونه باشه ک نظر مردم در مورد این معماری معاصر و معماری سنتی چیه؟؟ ایا این همه ب گذشته چشم داشتن و نسبت ب وضعیت الان گلایه داشتن این رو نمی رسونه ک معماری معاصر ما چیزی برای گفتن نداره؟؟ دانشجوهای وروردی جدید چی؟ مذهبی ها و ...؟

 

پانویس:

1: گرچه همین معماری خوب هم به مراتب اسلامی تر است رجوع کنید به اینجا (لینک های معماری به سبک انقلاب اسلامی، و ...؟؟؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۶

عرضم به حضورتون ما ایرانی ها اصولا عادت داریم تعارف بزنیم، مدام بگیم آقا ما اقتصاد اسلامی داریم چرا بانکا باید ربا بدن آقا ما معماری اسلامی داریم چرا باید وضعیت معماری شهر امون این جوری باشه و ...  و درست مثل تعارف به حساب کردن شام بچه ها ی محل، موقع عمل که می رسه چیزی تو چنته نداریم!!  حالا می گم چرا اینا که گفتم همش تعارفه ...

 

اصولا به نظر می رسه یه مکانیسم خیلی خیلی جالب در جامعه ی ما قابل شناساییه و اون اینه که بعضی مسایل اصولا مسایلی هستند که باید بمونن و حل نشن خیلی از راه حل ها باید همیشه مطرح شن  و اجرا نشن چون حیات اجتماعی، سیاسی و ... یه قشری از جامعه به حل نشدن، اجرا نشدن، بحث نشدن و  ... اون مسایل بستگی داره. و اصولا ازهمین بابت هم هست که فرضا بیست سال توی این مملکت دم از تحول اقتصادی و اقتصاد اسلامی می زدیم و مدام می نالیدیم و وقتی یه کله خراب مثل احمدی نژاد پیدا شد که این طرح رو اجرا کنه تازه فهمیدیم ای بابا اقتصاد اسلامی در حد یه تعارف باقی مونده و احمدی نژاد (درست مثل جامعه که منتظر جواب نمی مونه) واینمیسه که حالا  متفکرای حوزه و دانشگاه بشینن اقتصاد اسلامی بنویسن و به قول عباسی می ره سراغ جواب! جواب رو کی داره؟ استادای غرب زده ی فلان دانشگاه کشور و نتیجه این میشه که اقتصاد مملکت تحول می کنه اما به سمت اقتصاد غربی تر... و این وسط این همه سخنران می مونن خوب حالا چی بگیم ؟ چی چی رو لغلغه کنیم؟ (که البته اونم آخر متن می گم چی میکنن ... نگران نباشن!)

 

حالا همین موضوع توی معماری هم هست. مثالش اتَمش بحران مسکنه.  مساله خیلی ساده است مردم مشکل مسکن دارن و یه سرپناه می خوان بله فلان مسئول رجوع می کنه ببینه این استادای معماری چی می گن یکی شروع می کنه از نقش حیاط، به عنوان تصویر آسمان در قلب خانه گفتن اون یکی از حریم و چه و چه های معماری سنتی و با هویت ایرانی می گه و قص علی هذا که بیشتر شبیه رمان های نوستالژی گونه است تا راه حل برای آینده و بیش از این که به اینده تعلق داشته باشه به گذشته مربوطه!

و همین می شه که همون دولتی که داشت معماری ایرانی اسلامی رو توی بوق و کرنا می کرد دست آخر خودش می ره سراغ سیستم های ساخت و ساز سریع مسکن، پیش ساختگی و ... که نهایتا یه مکعب می دن بیرون. چرا؟؟ چون هیچ کس نگفت خوب آقای فلان مسئول ما این سیستم های ساخت جدید رو بررسی کردیم اینا با نیازهای اجتماعی اسلامی (و نه چهار تا فرم عهد اسلامی مثل حیاط مرکزی و گنبد و قوس و ...) سازگاری بیشتری دارن و اینم ده مدل طرح که از پتانسیلای این سیستم های ساخت سریع برای هدف ما استفاده کرده و ... 

 

حالا این وسط باید دید  اینایی که تا دیروز دم از مشکل مسکن می زدن چی می خوان بگن ازین به بعد خوب مسکنم که خیلی زیاد تولید شد حالا چی رو سرو کلاسا بگیم ... ؟؟ این می شه که اصولا اون مکانیزم دوم این قشر فرهیخته به کار می افته.  مکانیزم دومی که این قبیل ادما پیش می گیرن جالبتره همین ها که تا دیروز می گفتن فلان مشکل باید حل شه و راه حل های تعارفی ارایه می دادند امروز نون رو توی نقد و فحش و بد و بیراه گفتن به مجری همون راه حل های کشککی خودشون می بینن. خوب بالاخره استاد دانشکده معماری یه چیزی برای نقد کردن تو کلاس باید داشته باشه! دیروز نیاز به مسکن و عدم توجه دولت به این نیاز؛  امروز اما سوژه ی بهتر!!! بحران هویت و فلان و بهمان مشکلات حاصل از همین راه حل! دیروز نقد مساله امروز نقد راه حل...

 

احمدی نژاد


و این طوری که جامعه ی ما رو می شه به سه دسته بزرگ از آدم ها تقسیم کرد:

الف- یکی دو نفری که کار می کنن

ب- 300،400 نفری که نقد می کنن و از این راه رزق و روزی می خورن.

ج- سه چهار هزار نفری که کارشون روضه خوندنه و مدام می گن این اسلامی نیست اون ایرانی نیست و دست آخر یادش به خیر زمان های قدیم خونه مون این جوری بود اون جوری بود حیاط داشت و قص علی هذا ... دم از انتظار مهدی می زنن اما تا وقتی سر منبر و ... باشه نه وقتی پای عمل و به چالش کشیده شدن تعارفتمون بیاد.

 

پانویس:

(به یه معنا ما ایرانی ها همیشه دوست داریم تا  مسایل رو در انتزاع نگه داریم و هیچ وقت به عینیت تبدیل نشن درست مثل داستان قهرمان هامون که تا زمانی که زنده هستند یا یادی ازشون نمی کنیم یا منتظریم اولین اشتباه  و اظهار نظر مخالف ما و نه لزوما غلط رو در مورد مساله ای ابراز کنن و اون موقع است که همه با هم بهشون حمله کنیم اصولا دوست داریم قهرمان هامون مرده باشن مثال های زیادی هم داره مثلا افروغ در حالی که کتاب محتوی گرایی و تولید علم رو در بسط دغدغه های رهبری در مورد وحدت حوزه دانشگاه و جنبش نرم افزاری و ... نوشته  بود اولین حضورش در پارک ملت آماج حمله قرار گرفت یا خیلی های دیگه مثل دکتر عباسی مثل خود آوینی در زمان حیاتش و و و ...)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۴

دکتر فلامکی یک مرد دوست داشتنی!

 

شنبه بعد از ظهر در فرهنگسرای نیاوران بزرگداشت دکتر صارمی برگزار شد. اون وسط ای مراسم یه مرد دوست داشتنی فرصت حرف زدن پیدا کرد. بی تعارف مریدش شدم وقتی در بین همه ی اون هایی که به اسم وطن دوستی فقط از وضع موجود می نالیدن و مدام حرف از رفتن اون ور آب می زدن! رفت بالا و اومدن ما رو (اون هم شب امتحان) موجه کرد،  یادداشتی آماده کرده بود در مورد آموزش معماری و این که با وجود 400، 500 مدرسه معماری ای که داریم!! باید چه کنیم و چه نکنیم، البته من یادداشت رو دقیق خاطرم نیست به همین خاطر از این جا مطلبی رو آوردم:

 

 

موضوع مهمی که اتفاقا بسیار تاسف برانگیز هم است، تنبلی معماران و به ویژه معلمان معماری است. یک معلم معماری چه چیزی را تدریس می کند؟ متاسفانه ، معلم معماری، معماری درس نمیدهد، او در زمینه معماری چیزهایی می گوید که اگر یک معمار، از آن آگاهی نداشته باشد، نمی تواند طراحی کند. (+ زروان، + از رنجی که میبریم) معلم ابزارهای فکری متکی بر تجربه های کم و بیش ملموس را عنوان می کند و بعد ، تجربه های به دنیا آورده شده به عنوان نظریه که لزوما ساخته هم نشده اند را هم برای شما عنوان می کند.

 

 

 

واقعیت انکارناپذیر این است که ما در حال حاضر وضعیت مطلوبی نداریم و مهم ترین مسأله ما فعلا آموزش است و متاسفانه آموزش های دانشگاهی و آکادمیک روز به روز بدتر می شود.

 

 

دکتر منصور فلامکی




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

مردی چنین میانه ی میدانم آرزوست! (دکتر کاظمی آشتیانی)


زندگی مسابقه نیست! (دکتر افشار نادری)

نکوداشت دوستان دکتر صارمی (دکتر علی اکبرصارمی)


تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری هایی  از شب معمار- یک فرصت تاریخی(دکترکاوه بذرافکن)

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!


هم چنین مطالب مرتبط با تصاویر، آموزش و همایش ها و نقد  و رو هم میتونید ببینید :)



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۱ ، ۰۴:۱۱

 


"وی با همکاری دو تن از همکارانش به سال ۱۳۶۱، جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. این گروه در واقع هسته اولیه جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران بود که در سال ۱۳۶۵ شکل گرفت. کاظمی تا سال ۱۳۷۰ مسئولیت بخش طرح‌ها و تحقیقات آن را بر عهده داشت. از سال ۱۳۷۱ همراه با تغییرات ساختار مدیریتی جهاد دانشگاهی در سمت ریاست جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران به فعالیت پرداخت که تا آخر عمرش ادامه داشت.در طی این منصب مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروه‌های مختلف پژوهشی راه اندازی شد. پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی، از مهمترین این مراکز بود که به سال ۱۳۷۰ تاسیس شد. و با مدیریت وی به فعالیت پرداخت."

 

 

فقط کافیه برای یک لحظه تصویر دیگری رو که دکتر کاظمی آشتیانی می تونست بهش برسه رو تصور کنیم. سخت نیست! خیلی از اساتید دور و برمان این گونه اند مثلا چنین تصویری:

 

" وی پس از پایان تحصیلات تا کنون 1256 مقاله ی علمی در نشریات معتبر خارجی و داخلی منتشر کرده و هم چنان در حال تحقیق و پژوهش در ... می باشد. وی هم چنین در ادامه ی نقد وضعیت علمی کشور از نبود امکانات برای انجام پژوهش های علمی انتقاد کرد" ... همین!

 

البته هر دو تصویر قابل احترام و قطعا مفید و لازم اند اما به عنوان دانشجو به خودم حق می دم تا تاثیر این دو تصویر رو در زندگی بشر، وضعیت جامعه ی علمی کشور و... با هم مقایسه کنم. کسی که یک تصویر کلی برای پژوهش گران جوان مملکتش درست کرد و به تلاش های قبل و بعد خودش جهت داد و در کاظمی آشتیانی دوم (که همان طور که گفتم کم هم نیستند!) کسی که صرفا تلاش کرده، انبوهی از اطلاعات و تلاش هایی که معلوم هم نیست به کجا خواهد رسید رو تولید کرده و قص علی هذا...

 

در واقع اون چیزی که جامعه ی امروز ما بیش از هر چیزی بهش نیاز داره افرادی هستند که با شکل دادن به تلاش های بقیه و خودشان به دنبال کشیدن انبوه تلاش ها و انبوه اطلاعات و مقالات، فرزندان این سرزمین به سمت و سوی درست باشند. کاری که حسن عباسی بهش دکترین، رهبر اون را با گفتمان وسایرین هر کدوم به اسامی مختلف می خونن. حالا به دغدغه ی یکی از دوستان شهرساز توجه کنید:

 

 

بالاترین سطح کارهای علمی جهت دهی به دانش بر اساس ارزیابی وضع موجود آن است, مسئله ای که در مورد دانش شهرسازی در ایران دیده نمی شود, به نظر می آید پر کردن رزومه و بالا بردن درجه علم دو انگیزه اصلی دانشجویان و اساتید برای تدوین کتاب و مقاله در این حییطه است, این موضوع تحولات این دانش را به تابعی از تحولات این دانش در کشورهای تولید کننده تبدیل کرده است در حالی که وضعیت واقعی شهرها و مسائل شهری انها در ایران تفاوت عمده ای با کشور ها غربی میکند کمتر کسی به این مسائل توجه کرده است.

به عبارت دیگر در چنین شرایطی تولید بدنه اصلی  دانش نه بر اساس نیاز واقعی شهرها و محیط ها بلکه بر اساس احتمال فروش بیشتر یا چاپ شده و اصطلاحا گل کردن تولید می شوند,

برخی از مراکز و اساتیدی هم که پتانسیل جهت دهی به تحقیقات پیش رو را دارند از این ظرفیت استفاده نمی کنند در این شرایط وظیفه جوانتر هاست که با بیانی مستدل به این امر بپردازند.

از وبلاگ نقد شهر:  پست دانش افسار گسیخته

 

"آینده به نوع کاملا متفاوتی از انسان، با نوع کاملا متفاوتی از ذهن تعلق دارد خالقان و همدلان، تشخیص دهندگان الگو و سازندگان معنا. این گونه از آدم ها هنرمندان، مخترعان، طراحان، داستان گویان، مراقبت کنندگان، تسلی دهندگان، متفکران تصویر کلی امور اکنون غنی ترین پاداش های جامعه را به دست می آورند و در بزرگترین شادی هایش سهیم می شوند."

قسمتی از مقدمه کتاب ذهن کامل نو نوشته ی اچ هنبیک


دکتر کاظمی آشتیانی - مردی چنین میانه ی میدانم آرزوست




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

یک مرد دوست داشتنی! (دکتر فلامکی)


هم چنین مطالب مرتبط با تصاویر، ونقد و انقلاب اسلامی، دغدغه هام،   هم میتونید ببینید :)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۱ ، ۲۳:۴۱

مدت هاست به واژه ها محتاج شدم "واژه ها"نه از این بابت که فرضا ابزار نوشتنند و نه حتی از این بابت که نمی توانم خواسته ها، امیال و افکارم را درست و حسابی داخل متن و کلام، شفاها و کتبا بنویسم. این روزها دنبال کسی هستم که با تیزی "واژه"فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.

این روزها منتظرم تا کسی لبّ مطلب هایم را از میان هیاهوی کلمات ربط و بی ربطم بفهمد و با گفتن "واژه" ای مرا از قفس افکار هزاران بار جویده شده ام برهاند و پنجره ای نو برایم بگشاید ...

این روزها محتاج "واژه" هایم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۵:۵۱

خوب موضوع از اون جایی شروع شد که اواخر تابستان سال گذشته !! (سال 90) احساس کردم که موضوع معماری و طوراحی معماری دیگه از اون حالت جذاب و پیچیده ی خودش خارج شده و صرفا به قول خودم! چند ماه قبل (رجوع کنید به از رنجی که می بریم) :


"... همان ترم های 3 و 4 و در جریان مقدمات یک و دو "طراحی" برای شما واشکافی می شه اون رو یاد می گیرید و حالا در طرح های یک تا چند فقط قراره مصادیق مختلف معماری و البته استانداردهای هرکدوم رو یاد بگیریم، حالا این وسط شما در روندی صرفا تجربی فهمتان از معماری بسط پیدا می کنه و بیشتر می فهمیدش اما ناخودآگاه، تجربی و شاید کورکورانه!"

 از رنجی که می بریم - ساباط

 

  این موضوع واقعا منو رنج میداد چون بدون هیچ منطقی و مساله محوری ای (به قول دکتر (و نه استاد) مردمی)  ما صرفا به form generater تبدیل شده بودیم که بعد باید پلان ها رو راست و ریس می کردیم راستش رو بخواین گرچه ترم گذشته در طرح 3 حدودا 4 برابر سایر دوستانم کار کردم و نهایتا هم نمره ی یکسانی گرفتیم (البته  بی انصافی نکنیم نتیجه ی  این کارهام اصلا خوب نبود و کار نهایی چندان چنگی به دل نزد!) اما به هیچ وجه این اتفاق خوب رو که از ترم گذشته با "یک تجربه ی جدید!" (به احترام اولین وب نوشته ی مرتبط با تکه انگاری در وب) شروع شد رو کم ارزش نمی دونم. [1]

 

اما از کله شق بازی و به قول برخی دوستان قت بازی این ترم بگم این که به لطف برخی اساتید و البته یکی دو دوست خوب با دو نویسنده آشنا شدم اولی کریستوفر الکساندر و دومی هم سالینگاروسه. از اونجایی که مدت هاست کم کم به این نتیجه رسیدم که نوشتن و گفتن دو تا ابزار خیلی خوب برای صورت بندی مجدد مفاهیم ایده ها گفته ها و ... چیزهایی که در ذهنم می گذره هستند و تا چیزی رو که توی ذهنمه رو روی کاغذ دوباره و گاهی چندین بار صورت بندی نکنم چیزی جز یه مشت دیتا ی طبقه بندی نشده در ذهنم باقی نخواهند موند والبته آرامش عجیبی هم بعد این کار بهم دست میده تصمیم گرفتم با لحاظ کردن این نکته که این روز ها انگار کسی دور و برمون حوصله ی اراجیفمون رو نداره حداقل بنویسم تا کمی مجبور به روشن تر کردن ایده ها و افکار مبهم توی ذهنم بکنم.

 

یا علی تا بعد


پانوشت:

[1]: (مشروح! فعالیت های ترم قبل رو هم ان شالله در پستی به نام "گزارش یک طرح " خواهم نوشت که فکر می کنم بد نشه فعلا اون چیزی که الان در ذهنمه و کمی هم نوشتم شامل سه پست کوتاهه، 1- "فلسفیدن موزه ی سینما" :که در مورد مبانی نظری و ایده ها و استعاره های (metaphors)  کاره 2-"تکه انگار ی یک تجربه ی جدید" : که شامل شرح و توضیح روش طراحی به کار گرفته شده است و سومین پست هم شامل مستندات پروژه می شه )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۶

متاسفانه با تهران آمدن و درس خوندن اونجا من بخشی از معنا دارترین قسمت های زندگی ام رو از دست دادم، چیزهایی که زندگی کردنن! این معنا شاید برعکس تمام چند پست قبل و بعد اصلا به هدف و  هرچیز منطقی توی این عالم ربطی ندارن بلکه به نظرم منطق خیلی عمیق تری دارن که دست علم و دو دو تا چهارتا و ... بهشون نمی رسه. چیزهایی درست از جنس کیفیت هایی مثلا توی فیلم " به همین سادگی" .

به سادگی سنگک خریدن دعوا کردن با مامان!! نگران شدن برای برادر کوچیکتر ، افتادن نور خورشید توی خونه و در همین حال دراز به دراز افتادن جلوی تلویزیون زیر نور این آفتاب و ... و البته چیز هایی که این چند سال دانشجویی برام نوستالژی شدن مثل برگشتن از مدرسه    و بوی کوکو ی مادرم و حتی جادوی شب! چیزی که ابهام و اسرار آمیز بودنش رو بچه های خوابگاه با صبح و شب بیدار بودن به هم ریختن و فرقی با روز نیمکنه.

عید امسال این ها رو بیشتر احساس می کنم . . . عیدتان مبارک


به همین سادگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۲۸

عنوان بالا رو از متن یکی از دوستان قرض کردم جایی که در اعتراض به دورشدن از هدف اسکیس زدن مطلبی رو نوشته بودند که البته گویا فرصت تصحیح و انتشارش رو پیدا نکردو صد البته که تنها من توفیق دیدن متنش رو داشتم، جایی از همین متن گفته بود: " چیزی در معماری همیشه آزار دهنده بوده و هست و آن فقر متدولوژیک (روش شناختی) دانشجویان معماری در دوره ی کارشناسی است انگار دوست داریم کمتر درباره ی کاری که واقعا انجام می دهیم صحبت کنیم بخوانیم و البته گه گاه بنویسیم ..." من هم این رو تا حدودی قبول دارم این که درست در مقطعی که شاید همه ی محتوی فکری دانشجوی معماری در حال تکوین و شکل گیری است ما چیزی بهش یاد نمی دیم و به حال خودش رهاش می کنیم تا هرچی تجربه کرد ... و تمام شناخت یک دانشجو در مورد طراحی می شه همان تجاربی که به صورت ناخودآگاه و کورکورانه در طول تحصیل یاد می گیره به نظر می رسه علت اوج و افول نا متوازن برخی دانشکده های کشور هم دقیقا همین باشه می شنویم در دهه 70 یا 80 معماری دانشگاه آزاد فلان شهر کولاک بوده و در دهه ی بعد فلان دانشکده و ... و حتی بالاتر از این زمانی معماری ایران ( آن هم عموما قبل انقلاب ! ) عالی بوده و حالا حرفی برای گفتن ندارد اگر خیلی از عوامل دیگر (گرچه شاید به نظر خیلی ها مهم ترین عوامل هم باشند) صرف نظر کنمی و کمی هم جانب دارانه نگاهی دیگر به این اوضاع کنیم می بینیم معماری ما خیلی خیلی متکی به اشخاص بوده و هست زمانی با حضور دکتر فلانی در دانشگاه فلان بچه ها خیلی خوب ... سیحون در دانشکده هنرهای زیبا ... و وقتی این افراد رو از دست می دیم ...؟! فکر می کنم نصف مشکلات معماری کشور فقط با کمی توجه به "آموزش معماری" حل بشه! شناخت و آگاهی دانشجویان معماری ما به شدت تحت تاثیر زمان، رسانه، استاد،دانشگاه و ... است چرا؟  یکی از دلایل بی شمارش متونه این باشه که به صورت دقیق و علمی به آموزش توجه نمی شه!

 

چرا گاهی (و برای بعضی همیشه) مست کروکی های دقیق از ساختمان هاییم و بعضی هم البته برای این کار اصلا محلی از اعراب قایل نیستند و خیلی از ما تا ترم های آخر تحصیلمان هم نمی دانیم چرا کروکی می زدیم و شاید هم اصلا تعریف کروکی و اسکیس را نفهمیدیم!

واقعا تعریف کروکی انقدر پیچیده و مبهم بود که برای چند ترم وقتی از بچه های هم کلاسی می پرسیدیم کروکی چیه؟  هر ترم و البته به نسبت استاد و دانشکده و فهم خود دانشجو و آب و هوا و هزار جور عوامل دیگر ...!! برای کروکی تعریف داشتیم!

 

فکر می کنم همه ی این ها از این نشات می گیره که در معماری و آموزش معماری سلیقه و تجربه ی خود استاد و دانشجوحرف اول و آخر را میزند. البته این به معنای این نیست که ما عموما این روش رو پذیرفتیم بلکه درست نشانه ی اینه که اصولا ما به آموزش معماری توجهی نداشتیم! و خلاصه هر کسی هر چی (هرچند در اکثر موارد تنها بخشی) از اساتیدش یاد گرفته می خواهد با سلایقش بیامیزد و به خورد نسل بعد بدهد غافل از این که واقعا قرار است چه چیزی رو و به چه صورتی آموزش دهیم؟

فکرمیکنم اگر اساتید خوبی که سال ها تعریفشان را از اساتید خوبمان شنیده ایم جند خطی تجاربشان را مدون می کردند یا به جای ترجمه ی صد نوع کتاب ترسیم یک کتاب درباره ی آموزش معماری ترجمه می شد حالا حال و روزمان این نبود !

 

اما بریم سر اصل مطلب (!) می خواستم بگم بیاییم "اسکیس ها را اشرافی نکنیم!"  

فریزر و هنمی fraser and henmi) ) دست نگاره های معماری را تحلیل و نظامی طبقه بندی پیشنهاد کرده اند که ...

 

دست نگاره های مرجع (=کروکی)

دست نگاره های طراحی

نمودارها

دست نگاره های ارائه

دست نگاره های خیالی"

 

به نقل از صفحه  ی 280 کتاب طراحان چگونه می اندیشند برایان لاوسن ترجمه :دکتر ندیمی

 

به همین سادگی!  "نظامی طبقه بندی پیشنهاد داده اند" بله به همین سادگی مشکل مثل منی از اول تحصیلاتم با اساتید حل شد

بر این فرض تعاریف پیشنهاد شده لزومی نداره در مرحله ی  طراحی شما چیزی بیش از آن چه توان ثبت کردن افکارتان را داشته باشید بکشید! دوستی دارم که انقدر در دست نگاره های طراحی اش دقت به خرج می داد که ... دست آخر خلاقیتی باقی نمی ماند. و دوستی هم داشتم که هر وقت می خواهد کارش را به استاد نشان دهد همه چیز انقدر خلاصه و "شخصی نگاشته شده" که استاد اغلب دچار کج فهمی می شه و خلاصه قرار می شه جلسه ی بعد:" دقیق بکش ببینم چی می گی؟" و این قصه همیشه ادامه دارد ...

خوب فکر می کنم چیزی که می خواستم بگم همین بود این که در مقام یه دانشجو سعی کنیم درباره ی طراحی (و نه صرفا طرحمان) هم البته کمی خارج از تجاربمان در دوران حرفه ای کمی مدون تر حرف بزنیم بحث کنیم و کتاب بخوانیم تا نه انقدر طراحانه معماری کنیم که دوستی در رسایمان بنویسد :"اسکیس ها را اشرافی نکنیم" و نه انقدر شلخته که ...

 

خلاصه هر وقت روشن درباره ی افکارمان حرف زدیم قطعا با نقد و جرح و تعدیل های دوستان و اساتیدمان مطمئنا جای کج فهمی باقی نمی ماند و قطعا رشد معماری کشور مان هم در بند گیر و دار استادی و شاگردانش نخواهد بود که اگر فلانی رفت و فوت کرد دیگر... 


اسکیس معماری - دیاگرام معماری - کروکی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۰ ، ۱۵:۲۴

"از رنجی که می بریم!"

گزارشی از حال و احوال این روزهای طرح 3

                                                              

مساله از اون جایی شروع شد که حدودا هفته ی قبل در راه بازگشت به خوابگاه صحبت هایی مثل همیشه حول و حوش طرح درگرفت قلیچی حرفی زد که بعد بسط و تفسیرهای دلبریان به نوعی با خیلی از اتفاقات اخیری که برام اتفاق افتاده پیوند خورد.

برداشت من از صحبت های 2 دوست و البته دیدن رکود و بی اشتیاقی ای که توی طرح 3 دیدم (درحالی که انتظار داشتم بچه ها بعد تابستون توی اولین ترم شور و اشتیاق بیشتری داشته باشن!) منو به این نتیجه رسوند که یه جورایی می شه گفت در یه دام از تکرار و بازآفرینی بی هدف و کسل کننده گیر کردیم  هر ترم و سر هر طرح در بدترین حالت بعد معرفی سایت و مطالعات و ... شروع می کنیم به آوردن تعدادی کانسپت های حجمی و ... بعد این ماکت ها کمی معقول تر می شن و پلان توشون جاگیر می شه و بعدشم باقی ماجرا ...

گرچه این بدترین صورت (البته به نظر (و شاید صرفا سلیقه ی شخصی) من) رو بشه فقط در شاید چند درصدی (چه قدر دقیق!) از بچه ها دید که اتفاقا کم هم نیستن اما وضع بقیه ی بچه ها هم چندان تعریفی نیست وقتی به تجربه ی شخصی ام رجوع می کنم و طراحی هایم رو توی درس های مختلف بررسی می کنم حداقل برای خودم می تونم این گزاره رو درست ببینم که "حتی اگه به طور مستقیم هم از فرآیندی که توی مقدمات 2 برای طراحی یاد گرفتم هم استفاده نکنیم اما این فرآیند تفکر کردن و خلق کردن تقریبا در تمام طول تفکر و طراحی ما حضور داره" البته واضحه که این فرآیند اصلا چیز بدی نیست اما مساله این جاست که انگار قرار نیست به جز این روش طراحی چیز دیگه ای یاد بگیریم!! زمانی تو جریان انتشار ساباط اسفند ماه و حین صحبت با بعضی اساتید کم کم به این نتیجه رسیدیم (البته با اقای دلبریان که حق کپی رایت رو هم رعایت کرده باشیم) که به نظر می رسه اصولا فرایند طراحی ما با فرایند طراحی در معماری سنتی اگه مغایر نباشه متفاوت هست فرایندی که به نظر می رسه توی معماری سنتی با هندسه و الگوهای هندسی و پیمون شروع می شه و به نوعی با بازآفرینی و دوباره سرهم کردن الگوها در یه قالب جدید پیگیری می شه. در حالی که چنین چیزهایی هیچ وقت در دانشکده مطرح نمی شه در سطحی بالاتر به جای آشنایی با شیوه ی تولید (روند طراحی) معماری سنتیمان از خلال برخی دروس تنها به رونگاری و برداشت صوری از این معماری گمارده می شیم و شاید فرصت این که دنبال این طور چیزها هم بریم رو هم از دست میدیم.

بر می گردیم به بحث اصلی این نوشته و اون این که به نظر می رسه آموزش معماری برای ما (چه از طرف دانشکده و چه از طرف خودمون) حرکتی ناخودآگاه و شاید حتی کورکورانه تصور می شه/ پیگیری می شه به نظر می رسه همان ترم های 3 و 4 و در جریان مقدمات یک و دو "طراحی" برای شما واشکافی می شه اون رو یاد می گیرید و حالا در طرح های یک تا چند فقط قراره مصادیق مختلف معماری و البته استانداردهای هرکدوم رو یاد بگیریم، حالا این وسط شما در روندی صرفا تجربی فهمتان از معماری بسط پیدا می کنه و بیشتر می فهمیدش اما ناخودآگاه، تجربی و شاید کورکورانه!

به نظر می رسه ریشه ی  مشکلات ما درست به همین کورکورانه حرکت کردن ربط پیدا می کنه جایی که به جای توجه به مساله سراغ راه حل میریم و برعکس (یا به معنایی وسیع تر هردوی این ها رو از طریق گم کردن این دسته بندی دو قطبی (مساله راه حل) از دست می دیم به نظر میرسه خارج از موضوع طراحی (مسکن مدرسه و ...) وقتش رسیده یه بار از بالا به همه ی کارهایی که در یک ترم انجام میدیم نگاه کنیم.

 

این مشکل در شئون بالاتری هم رخ می ده ما در دیکتاتوری مصالح خودمون گرفتار شدیم و تنها مجرای شناخت خودمون رو از معماری رو حصر در تجارب شخصی و صحبت هایی که اساتید و البته در شرایطی بهتر در بحث های بین خودمان شکل می گیره قرار دادیم  شاید درست به همین دلیل هم باشه که یکی دوترمی که می گذره و دیگه حرفی برای گفتن باقی نمی مونه این طور به کسالت می افتیم .

البته نباید بی انصافی هم بخرج بدیم وقتی جان زاده در طرح یک روی تناسبات موندریان کار می کرد یا وقتی قلیچی در انتقاد از کار یکی از دوستان یه دسته بندی از انواع ظهور و حضور ایده در طرح ارایه می ده به نظر می رسه بارقه های امیدی هست !!

 

همه ی این ها نشون می ده ما دنیای کوچیکی برای خودمون ساختیم حالا یا به دلیل تنبلی یا به دلایل دیگه هم انگار قرار نیست از این لاک بیرون بیایم وقتی با کار دانشجوهای دانشگاهای دیگه مواجه می شیم بیشتر یا بهتر بگم فقط سراغ محصول فرایند میریم نه راه حل و از کتاب خوندن هم خبری نیست و فکر می کنم وقتشه کمی کتاب بخونیم با اساتیدمون از فرایند رسیدن به راه حل هم حرف بزنیم و راه های دیگه ی رسیدن به یه راه حل خوب رو هم تجربه کنیم!


 کتاب دهیم مغزهایمان را - از رنجی که میبریم


پانویس:

1-      البته من خودم هم قبول دارم که با دروس برداشت و ... یه مواجهه ی عمیق و نزدیک با بناهای سنتی پیدا می کنیم اما به نظرم مطالبی که در کنار کار عملی ارایه می شه اصلا کافی نیست!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۷:۲۰