یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

عرضم به حضورتون اواخر تیرماه بود و وسطای امتحانات که به توصیه یکی از دوستان کمر همت بستیم تا در جلسه ای به بزرگداشت دکتر صارمی شرکت کنیم. این متن قرار بود خیلی پیش تر از این ها به عنوانش (که همان موقع داخل جلسه انتخاب شده بود) وصل بشه اما تردید در مورد ضرورت و درستی نادرستی کار و همین طور بعدتر ها در مورد لحن و جدی و طنز بودن متن؛  بارها و  بارها نوشتن این داستان رو به تاخیر انداخت.

ماجرا رو با شاهد حرف هایی که بالا زدم شروع می کنم یعنی قسمتی از همون چرک نویس ها! :

 

"شرح زیر نه غرض ورزانه است و نه سعی در معرفی چیزی جز واقعیت را دارد بلکه صرفا گزارش یک نیم روزی است که یک دانشجوی سال چهارمی به توصیه یکی از دوستان برای شناختن دکتر علی اکبر صارمی تصمیم گرفت تا سراغ بزرگداشت دکتر صارمی را بگیرد و به همین سبب از درس و مشق زد و تا فرهنگسرای نیاوران همت گمارد و رفت!! گرچه شب امتحان تحلیل فضاهای شهری!! ..."


و البته بعد تر ها این جا هم اشاره هایی بهش داشتم:

"شنبه بعد از ظهر در فرهنگسرای نیاوران بزرگداشت دکتر صارمی برگزار شد. اون وسطای مراسم یه مرد دوست داشتنی فرصت حرف زدن پیدا کرد. بی تعارف مریدش شدم وقتی در بین همه ی اون هایی که به اسم وطن دوستی فقط از وضع موجود می نالیدن و مدام حرف از رفتن اون ور آب می زدن! رفت بالا و اومدن ما رو (اون هم شب امتحان) موجه کرد،  یادداشتی آماده کرده بود در مورد آموزش معماری و این که با وجود 400، 500 مدرسه معماری ای که داریم!! باید چه کنیم و چه نکنیم ..."

 



اما اصل ماجرا ...  بعد از این که نیم ساعتی دیر به جلسه رسیدم و افتتاحیه ی نمایشگاه کارای استاد رو از دست داده بودم؛ تازه فهمیدم مادر زنم چه قدر دوستم داره؛! فرصت به پذیرایی رسیده بود!!پذیرایی ای که صمیمیت توش شبیه یه مهمانی دوستانه بود و البته غرفه ی سه چهار تا شرکت اسپانسر بوی پول و تبلیغ  می داد.

 

از یه سری حواشی که بگذریم .... چهره ی بعضی ها خیلی خیلی جالب بود و اصلا داستان اصلی از نگاه های همین دو سه نفری که مثل صاب مجلسا(صاحب مجلس ها) وایساده بودن کنار سالن و یه هم چین نگاه هایی می کردن که اره ما این مراسم رو اجرا کردیم، شروع می شه.

این نگاه ها با اون دو سه کلیپ بلند معرفی اون دو سه شرکت که هویت اون دو سه نفر صاب مجلس رو مشخص می کرد همچین اصل موضوع رو تحت الشعاع قرار داده بود. که یادم رفت اومدم با دکتر صارمی آشنا بشم و بزرگداشتش کنم!!! شاید هم البته اصلا انتظار و حضور من توی اون جمع غلط بود همه یا کارمندای شرکتایی بودن که به نوعی دکتر باهاشون همکاری کرده بود یا دانشجوهایی که شاید (اگه بی انصافی کنم) قرار بود توی اون شرکتا جذب شن (یعنی می خوام بگم یه همچین احساسی رو منتقل می کردن حالا اصل قضیه چی بود الله اعلم).

این وسط تنها کسی که دکتر رو نمی شناخت شاید من بودم همین هم بود که از نگاه من جلسه ای که حتی وقتی مستندی از صحبت های دیگران در مورد دکتر رو پخش کردن بیش از همه چهره ی مصاحبه کننده ها و (نه بزرگان و اساتید مصاحبه شونده )  و ریزه کاری و حتی جلسات داخلی گروه مستند ساز خیلی بولد تر و بیش از تصویر خود استاد به چشم اومد. یعنی به یک معنا بزرگداشت دوستان دکتر صارمی و نه خود استاد!!!

این وسط، سخنرانی دو نفر فقط در مورد خود استاد بود یکی مهندس زین الدین و دیگری دکترفلامکی که شرح سخنرانی اول دکتر فلامکی اینجا آمد و صحبت مهندس زین الدین هم مجال دیگری رو می طلبه که به نظرم عالی ترین توصیفی بود که در مورد دکتر صارمی شنیدم و حتما برای ادای دینم به استاد صارمی خواهم نوشت.

 

البته همه و همه ی این رنج و مشقت ها رو تحمل کردم تا خود استاد(که با این وضعیت بزرگداشت استاد هنوز هم به نظرم زوده در موردشون قضاوت کنم چون واقعا نهایتا هم چیزی دست گیرم نشد) بیاد بالای سن و صحبت کنه که اون تیرمون هم به سنگ خورد کاری ندارم اما یه صحبت استاد واقعا اعصاب و روانم رو متلاشی کرد. وقتی استاد روی سن داستانی از تردید بین ماندن و رفتن رو گفت و این که چون ازدواج کرد و گرفتاری های این طوری مونده و داستان دانشجوهایی که برای کار و شرایط بهتر می رن اون طرف! حرف غلطی نبود ضمن این که شاید اون بالا و با توجه به طبع شوخ ایشون شاید همه ی حقیقت و دلیل ماندن هم نبود اما من وقتی همه ی این ها رو کنار تند و تند از ایران و وطن و ... حرف زدن مصاحبه شونده هایی مثل استاد سیحون و امانت و ... گذاشتم تازه به این حقیقت رسیدم که وطن دوستی اصولا بر دو نوعه!

 

یکیش شاید اینه که ایران وطنته دوسش داری از این جهت که تنها جایی توی این جهانه که متعلق به خودته، مردم خودت، سرزمین خودت، خاک خودت و قص علی هذا همش متعلق به تواند و حق تو!!  پس تا وقتی شرایط مشابهه، موندن این جا به هرجای دیگه توی این جهان ارجحه و دومین نوع وطن دوستی هم این که وطنته، خاکته و مردمت!  تو نسبت بهشون مسئولی ... اگه یه جای کار می لنگه ... اگه نظام حاکم غلطه و هر مشکل دیگه توی معماری ، حکومت و ... تو مسئولی وایسی و برای مردمت و به خاطر وطنت درستش کنی!! هرچند شرایط بهت سخت بگیره ... یعنی به نظرم دومی بیشتر از این که حق برات بیاره مسئولیت سازه ...

 

اما این آخر کار باید بگم جدا از همه ی این حرف و حدیث ها، شاید از همون اول هم برگزاری دومین نکوداشت برای دکتر یه جورایی معلوم بود که قرار به معرفی استاد نیست ... باز هم میگم انتظارم از یه معرفی جامع و کامل از استاد شاید غلط بود همین طور این طور قضاوت کردن و همه رو به یه چوب زدن اما فکر کردم دونستن این مطالب و نظرات کاملا شخصی برای دوستانی که زحمت برگزاری مراسم رو کشیدن جالب باشه... همین!


دکتر علی اکبر صارمی




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

زندگی مسابقه نیست! (دکتر افشار نادری)

 یک مرد دوست داشتنی! (دکتر فلامکی)


تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری هایی  از شب معمار- یک فرصت تاریخی(دکترکاوه بذرافکن)

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!


هم چنین مطالب مرتبط باو همایش ها و نقد و معماری معاصر  رو هم میتونید ببینید :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۶:۳۸

 منبع عکس البته قبلا امکان دانلود عکس داشت :)
http://bokeh.hasanalmasi.ir/

سال های اول معماری ینی یکی دو سال اول کارشناسی پر بوده از نوستالژی های دوران کودکیم!!! حس قریبی که نسبت به بضی فضاها داشتم ...

همیشه لذت دراز کشیدن توی ایوان خانه ی قدیمی مون و یای مثلا بعدتر ها که خونمون عوض شد و تقریبا نیمه اپارتمانی شد باز هم لذت بیدار شدن زیر نور و گرمای افتاب که به حال و پذیرایی بزرگ خانه (که تقریبا دو سوم خونه بود!! ) میتابید و روی فرش خانه می افتاد و جدال هرروزه ی  مادرم  با این روشنایی و نور لجوج و ماندن میان این لذت به جلوه در آوردن رنگ های فرش از یه طرف و فرسودگی همون رنگ فرش ...

 

لذت رد شدن از دالان و راهروی بلند و دراز و حس قرار گرفتن  توی اون راهروی بی تناسب و رسیدن به اتاق های خانه از پسش ... (که بعدها بهم یاددادن بدقواره و بدتناسبه و باید به حداقل ممکن توی پلان برسه و پلان خوب پلا بی راهرو ه ...) شاید چیزی شبیه به گرفتن شهاب ها از شریعتی در کتاب کویرش!!

همه و همه یه جا و خیلی هم نامردانه حجوم پیدا کردن به یه دانشجوی ضعیف ذلیل حقیر مسکین المستکین ....  که نمیدونست اینا چین؟ باید باهاشون چی کار کنه؟ و از همه مهم تر توی این بازه ی بیست ساله ای که من زندگی کردم و (بعدها که کتاب خانه، فرهنگ طبیعت رو یه کم خوندم) توی این بازه ی نود سالی که از 1300 !!! گذشته چه حس غریب یا قریب(ی) یه که داره عوض میشه؟ و چرا انقد حس این جور فضاهای بدقواره ی قدیمی و معاصر چند ده سال قبل بین همه ی ما ایرانیا دلپذیر و ماندگاره؟؟ چیزی توی مایه های "خاطره ی جمعی ما ایرانی ها از فضا" ی حائری شاید!!

سال سوم بودم که دلمو به دریا زدم و گفتم برم سراغش و نتیجه این شد که یه سال تمام بدون این که بدونم دنبال چی ام راه افتادم دنبال یکی از اساتید خیلی خوب دانشکده که اقا من میخام یه مقاله بدم!!! :) و بنده خدا رو گذاشتیم سر کار و هر چند هفته یه بار یه خروار دست نوشته از این ور و اون ور بهش دادیم بخونه !! :))

اما همه ی اینا جزو راهی بود که به نظرم باید میرفتم تا برسم به استانه ای که باید ازین به بعدشو از توی اون رد شم و برم! بعد این همه حرص خوردن که این چیه داره اذیتم میکنه و بضی موقع ها حتی توی خوابم ول نمیکنه رسیدم به سه تا کتاب دو تا از دکتر حائری و یکی هم از دکتر حجت ... فکر میکنم ازین به بعد راه درازی دارم چون تازه فهمیدم این چهار سال سوالم حدوددا چی بوده!!! :)

دوستان اگه صدای منو میشنوین یا یه روزی اتفاقی به این مطلب رسیدین واسم دعا کنین نه بخاطر معماری و اینا که گفتم ... کلا این روزا محتاج دعاتونم

 -یاعلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۵:۴۸
سلام

سه تا کتابی که همیشه فکر میکنم اگه قرار بود به کسی چیزی هدیه بدم و معماری هم میخوند این سه تا رو هدیه میدادم ... حیف یه مخاطب خاص نداریم فعلا :))

به نظرم این سه تا کتاب بهترین و تاثیرگذارترین کتابایی بودن که وضعیت معماری کشور و همینطور تصویر گاه مبهم و گاه روشن ایندم رو برام ترسیم کردن تقریبا به جز سنت و بدعت دوتای دیگه رو کامل توی اتوبوس و اینا خوندم ینی کم حجمن و هرجایی :) مطالبشون کوتاهن و حالت مقاله مقاله دارن اما مثل یه دروازه و درگاه یه شروع و استانه ی یه حرکت رو به اینده اند :)) 

اینو 5 شهریور توی یادداشتای روزانم نوشتم الان پیدا شد :

کتاب تاملات در هنر و معماری به نظرم بهترین کتابی بود که به اعضایی که تازه به حوزه  هنری میان میشه اهدا کرد! چون  هم پاسخ به دغدغه هاست و هم خودش دغدغه ساز!

فکر کنم هر سه تاشون همینن هم جواب سوالای زیاد ی دانشجو ان هم باعث میشن کلی سوال جدید و راه نرفته واست باز شه :)


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۵:۰۱
سلام دوستانی که فعلا این وبلاگ رو نمیبینین (الان اینو شاید فقط واسه خودم مینویسم :))) بالاخره یه دو بار رفتن به شهرستان باعث شد توی اتوبوس هم ک شده کتابرو بخونم


نقش فضا در معماری ایران - دکتر حائری بالاخره تموم شد اما همچی کتاب خفنی بود که حتی توی ثبت نام کنکورمم اثر گذاشت!!! شایدم جو گیر شدم ولی خدایی یه فصل جدید توی نگرشم به معماری باز کرد ...


 در حالی که نمیشه تنبلیم رو انکار کنم ولی جدا از تموم شدنش اونم وسط راه توی اتوبوس (که به نظرم زمان متوقف میشه) ناراحت شدم کاش ادامه داشت عالی بود


وقت کنم کم کم معرفی ای یا مثلا چیزایی ازش این جا مینویسم - واسه کی خدا میدونه! شاید فعلا خودم :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۹

به نام خدای دوباره های ادمی

امروز دو شنبه 8  ابان ماه 91

تصمیم گرفتم دوباره بنویسم شاید باز بخاطر انباشتی از افکار که اذیتم میکردند-  در این یکی دو ماه اتفاقات خیلی بدی برام افتاد مهم نیست حالا میخام دوباره شروع کنم

 

دوگانه ای دیگر به نام واقعیت حقیقت

راستش درسته که این دو تا کلمه رو از اولین بار به شوخی و سر خنده و این که بحثی راه انداخته باشیم استفاده کردم اما روز به روز به محتوی این ها توی ذهنم سنگینی بیشتری انباشته شد تا جایی که الان فکر کردم باید بنویسمش

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۰۴:۵۵

مکه مکرمه

بررسی ارتباط های فضایی موید آن است که خود بدن با ابعادش از بالا-پایین ، قبل-بعد و راست-چپ از یک سیستم روان تنی هماهنگ کننده است. هم چنین این جهات به پدیده های طبیعی مثل قوه جاذبه و جهات اصلی مربوطند و لذا کاراکترهای گوناگونی را نشان می دهند: جهت عمودی، صعود و نزول را نشان می دهد و از زمان های دور به عنوان بعد مقدس فضا، مورد توجه بوده است.

جهت عمودی مسیر را به سمت واقعیت نشان می دهد که بالاتر  یا پایین تر از زندگی روزانه است.  اگر عمودیت، جنبه های فراواقعیتی دارد، جهات افقی نشان دهنده ی جهان واقعی است.

بنابراین ساده ترین مدل فضایی وجود بشر ، یک سطح افقی است که در وسط آن به وسیله ی محور عمودی شکافته شده است. در روی سطح انسان ها مسیرهایی را ایجاد می کنند که به فضای وجودی او، ساختاری خاص تر می بخشد . برخی اوقات، مسیرها به اهداف شناخته شده ای رهنمون می شوند که به تدریج در یک فاصله ناشناخته، محو می شود. در همه ی موارد، مسیر خاصیت اصلی وجود بشری را نشان می دهد و از نمادهای بزرگ اصلی است.
...
بشر اولیه از طریق ساختار بخشی به حوزه ها به وسیله ی جهات طبیعی، پایگاه وجودی اش را به دست آورد. پس از این مرحله او دیگر احساس گمشدگی در محیط را نمی کرد
کریستین نوربرگ شولتز - معنا در معماری غرب -ص 431
 
بدین ترتیب هر مکان دارای معنایی برای دازاین (انسان اینجا) حکم یک مرکز را پیدا می کند؛ مرکزی که از آنجا با نظام هستی مرتبط می شود  و آنچه را در تقابل با جهان ناشناخته و ترسناک اطراف او قراردارد در می یابد .
پروین پرتوی - پدیدار شناسی مکان -  ص 147

------------------------------------------------------------------------------------------------------
بنابراین مکه در دحو الارض حائز سه خصوصیت خاص می شه :
 
1- جهت عمودی (حقیقت=فراواقعیت) عنایت الهی به زمین و آفرینش اون هست. مسیری از این جهان به جهان دیگر و رسیدن از واقعیت به حقیقت

2-مسیر افقی (واقعی) همه ی مسلمون ها به سمت کعبه و تقدس یافتن این مسیر و متوجه بودن به آن

3-مرکز ، مکانی دارای معنا - جایی که قرار هست انسان ها از آن جا حرکت کنند و به شناخت جهان ناشناخته بروند. درست مثل وقتی از خانه هر صبح بیرون میزنیم و شب هنگام بعد گردش در جهان ناشناخته ها به آن برمی گردیم.
جالبه که ما در شروع، وسط و پایان روز باید به سمت کعبه (مرکز) نماز بخونیم و بعد دوباره به سیر در افاق بریم.

ادابی برای این روز اومده که بهتره صوتی از این لینک بشنوید:
http://www.makhazen.ir/javedan/seda/dahvolarz/dahvolarz.mp3

برای آشنایی با پدیدارشناسی:
http://dast-andaz.blog.ir/1390/09/22/phenomenology
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۱ ، ۱۵:۱۲

هیچ چیز ب اندازه ی این چند چیز در مورد کار ی "مرد زندگی" مهم نیست :

1-      پشتکار

2-      ترجیح خانواده بر خود یعنی ادم بتونه وقتی کاری براش جالب نیست ولی خانوادش با اون کار ارامش می یابند بتانه از غرورش بگذره

3-      داشتن برنامه و plan برای زندگی، خلاصه این ک برای اینده چ برنامه ای داشته باشه

                                           

اگه این ها در کسی جمع باشه ب نظرم می تانه مرد خوبی برای زندگی و ازدواج باشه هرچند درس نخانده باشه هرچند فعلا کار ثابتی نداشته باشه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۲۲

یه چیز خیلی خیلی مهم وجود داره و اون این که برای من حرف زدن خیلی بیشتر از صرف حرف زدن اهمیت داره حرف زدن با شیطنت کردن؛ مخاطب رو به بیراهه بردن ؛ شکستن ساختار های معمول؛ طنز؛ و به چالش کشیدن ساختارهای زبانی نوعی تفریح، ورزش ذهنی و  مایه ی لذت و با به چالش کشیدن افکار خودم ؛ به ازمون بردن انگاره های تثبیت شده ی ذهنی ام؛ پرس و جو در مورد مسایل مبهمی که در مکالمات معمول، بقیه به راحتی از ان ها می گذرند و همین طور بیان مفاهیم بالادستی بافته شده ی زندگیم همه  و همه نوعی پژوهش و جست و جو برای یافتن حقیقت و با واگویه کردن پندارها، دغدغه ها و  افکارم مایه ی جمع بندی و مدون کردن آنچیزهای نانوشته ی ذهنم است. مثال اتم این مورد آخر همین یادداشت!!

 

+برای مورد دوم رجوع کنید به پست (این رو زها محتاج واژه هایم در وبلاگ)  + برا یمورد دوم به (بلبلشو)  + ...

+یه مورد مشابه اما در نوشتن (به جای این جا ک حرف زدنه) رو می شه در پست (نوشتن به مثابه درمان) دید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۲۰

 

نصب الشهید یا بنای یادبود اسرای عراقی، بنای عظیمی است که در سال ۱۹۸۳ با طراحی «اسماعیل فتاح الترکی» در بغداد پرده‌برداری شد. دولت صدام بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ برای ساخت بناهای یادبود هزینه‌های زیادی را صرف کرد که «نصب الشهید» نمونه‌ای از این بناها است. بنایی به شکل دو نیم‌گنبدِ دورهٔ عباسی با کاشی‌کاری آبی. در زیر این دو گنبد، بخش‌هایی چون کافه تریا، موزه، کتابخانه، سالن سخنرانی و نمایشگاه واقع شده است. این بنا در شرق رود دجله قرار دارد و با آب، همسایه است. دولت بعث از این بنا به عنوان «یادبود اسرای عراقی که توسط ایران تکه تکه شده‌اند» استفاده می‌کرده است.

 

حالا برای این که ببینید چه بلایی بر سر آرامگاه قیصر امین پور آمده به لینک های زیر توجه کنید: همین!

 

http://www.teribon.ir/archives/29230

http://www.teribon.ir/archives/28070

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۴:۱۸

ب نظر می رسه داستان اصرار ما بر معماری اسلامی اون هم در قالب فرم و شکل و همایش ها و مسابقاتی از این دست ک طراحی نماهای شهری   و ... کاملا داستان بی سر و ته و بی عاقبتیه در حالی که اگه اصرارمون رو روی معماری درست گذاشته بودیم و این ک مثلا می یومدیم ی سری از اصولی ک اسلام برای خانه و ... معین کرده رو در می آوردیم و روی اون ها اصرار می کردیم و سعی می کردیم معماری معاصر با مصالح و ابزار معاصر فرزند زمان خودش باشه این درست تر بود...

 

اما مساله ی مهم دیگه ای هم هست ب خصوص وقتی حرف های گهری و ... رو توی کتاب مبانی معماری معاصر غرب خوندم ی تفاوت آشکارا بین خودمون و اونها پیدا کردم این داستان توی صحبت های مندرج توی معماری جهان زارعی هم ب وضوح این تفاوت عمده بین ما و اون ها رو نشون می ده و حتی و حتی در کتاب سازه در معماری ... تفاوت اینه که اون ها نسبت ب راهی ک رفتن مطمئن و رو به آینده اند اما ما ایرانی ها کلا با یه دید بد به تکنولوژی و ...  داریم نگاه می کنیم شاید آرزویی که خیلی از ما در خفا مون کرده باشیم این که کاش تیر آهن نمره فلان نبود کاش بتن نیومده بود تا می تونستیم بی دغدغه و بدون انتقاد قوس و قزح بسازیم!!!  ما بیشتر از این ک به سمت اینده باشیم حسرت گذشته رو می خوریم و ب از دست رفتن گذشتمون نظاره گریم.


معماری-فرم های مکعبی کیوب

 

معماری-فرم های مکعبی کیوب 2


معماری-فرم های مکعبی کیوب 3


ی نکته ی دیگه هم توی این داستان هست که جالبه و موضوع جالبی برای ی تحقیق می تونه باشه ک نظر مردم در مورد این معماری معاصر و معماری سنتی چیه؟؟ ایا این همه ب گذشته چشم داشتن و نسبت ب وضعیت الان گلایه داشتن این رو نمی رسونه ک معماری معاصر ما چیزی برای گفتن نداره؟؟ دانشجوهای وروردی جدید چی؟ مذهبی ها و ...؟

 

پانویس:

1: گرچه همین معماری خوب هم به مراتب اسلامی تر است رجوع کنید به اینجا (لینک های معماری به سبک انقلاب اسلامی، و ...؟؟؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۶