یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۱۹ مطلب با موضوع «گشت و گذارها (Looking)» ثبت شده است


تحصیل در خارج چرا چگونه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۵۶

خوب نوبت میرسه به صحبت های دکتر مظاهریان! (نماینده ی دانشگاه تهران) به نظرم مهم ترین بحث و شاید دربدبینانه ترین حالت فقط واسه من بولد ترین مطلبی که توجه منو توی صحبتای ایشون جلب کرد بحث ارتباط دانشگاه با جامعه بود. خوب طبق عادت همیشگی دانشگاه تهرانی ها،  بحث از تشکیل دانشگاه تهران سال 1313 به امر رضاخان شروع شد (پانوشت اول) و این که این نهاد اصولا از همون اول هم یه نهاد جدا از جامعه و نیازهاش بود برعکس فلسفه ی شکل گیریش توی غرب یا مثلا در همون زمان مدارس سنتی ایرانی ها که درست "در راس جامعه قرار گرفته بودن" (پانوشت دوم)  امروز هم که حال و روز دانشگاه معلومه ! بدون توجه به نیاز های جامعه داره نیرو تربیت میکنه! به طور  مثال دکتر دو تا رشته رو ذکر کردن یکی طراحی داخلی بود که با وجود نیاز بالای جامعه و تقاضاش فقط چند تا دانشگاه انگشت شمار دارنش و بدتر ازون این که مثلا ما حتی یه دانشگاه که متخصص نورپردازی بیرون بده نداریم! و این در حالیه که خیلی از رشته هامون حالا اشباع شدن!

دکتر مظاهریان این وضعیت رو با تجربش توی کشوری که درس خونده وبد مقایسه کرد. جایی که 5-6 رشته ظرف یه عمر دانشجویی! (طول مدت تحصیل خود دکتر مظاهریان) تعطیل شده بودن و چند تا رشته ی جدید بنا به نیاز بازار کار تاسیس شده بودن!

 

میخوام این جا دو تا مطلب مرتبط رو از نگاه خودم اضافه کنم. اولی یه واقعیت تلخ توی مستند میراث آلبرتا (میتونید ازین جا دانلود کنین)  بود. یه جایی از قول رییس فکر میکنم دانشگاه کلمبیا میگه دانشگاه شریف بهترین دانشگاهی در جهان هست که دانشجوی برق توی کارشناسی تربیت میکنه!! خوب همون طور که میدونین تقریبا 90 درصد  به بالای بچه های برق شریف میرن خارج! و این یعنی ما به جای تربیت نیرو برای کشورمون آموزشمون جوریه که واسه جهان اولی ها نیرو تربیت میکنیم...

 

مستند آلبرتا


نکته ی دومی که می خواستم بهش اشاره کنم موضوعی بود که اخیرا توی نفحات نفت نظرمو جلب کرده و اون دانشگاه نفتیه! دانشگاه نفتی یعنی دانشگاهی که بدون توجه به جامعه و البته به حق! (چون بودجه اش رو نه از شرکت های صنعتی و نه از مالیات مردم میگیره بلکه فقط به یه منبع لایزال نفتی وابسته است!) این طوریه که دانشگاه هیچ نیازی به جامعه نداره یعنی اگه عنایت داشته باشین تا فردای قیامت هم هر چه قدر هم که جامعه تغییر کنه این می تونه هرچی خودش درست میدونه رو وجه همتش قرار بده! ازون طرف همین وضعیت به قول امیرخانی مدیر نفتی هم بار میاره! توی وضعیتی که مثلا خیلی از نیازها (مثل طراح داخلی یا ...) بی توجه می مونه توی یه جور حکم دولتی! جاهایی مثل دانشگاه تبریز ادعا میکنن میخوان قطب معماری اسلامی بشن! اونم نه معماری اسلامی به معنای درستش،  بلکه به میل و مفهومی که توی ذهن کسی که به دانشکده پول میده (یعنی مدیر دولتی که دستش توی نفته!).


پانوشت:

1- اشاره دکتر مظاهریان به بخشی از صحبت های خانم دکتر
2- بخشی از صحبت های دکتر بذر افکن

 

دانشگاه، صنعت، نفت




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری هایی  از شب معمار- یک فرصت تاریخی

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!

معماری معاصر ایران، نفحات نفت و نقش مردم در تئوری معماری

هم چنین مطالب مرتبط با آموزش و همایش ها و نقد  و معماری ایرانی و معماری معاصر رو هم میتونید ببینید :)

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۰۹

سلام دوستان طبق قولم قرار بود که گزارش کوتاهی رو درباره ی مباحثی که توی شب معمار مطرح شد بنویسم. البته کمی ایدم عوض شده و تصمیم گرفتم این بار نوشته های کوتاهی رو در مورد صحبت های تک تک اساتیدی که توی این شب صحبت کردن جدا جدا بنوییسم و هر بار در مورد نکات قابل توجه صحبت هاشون بحث کنم:

خوب یکی از اساتیدی که توی جلسه صحبت کرد. دکتر کاوه بذرافکن از دانشگاه آزاد تهران مرکز بود. دکتر بذرافکن صحبتش رو با اشاره به یه فرصت تاریخی شروع کرد. زمانی که شکم هرم جمعیتی ما یعنی کلی دانشجو و استاد و تکنسین و ... ی  جوون دارن کم کم میرن توی میان سالی!


ایشون میگفتن واقعا شاید دیگه هیچ وقت ایران با یه هم چین خیلی از حتی بچه های معماری ای که فرضا هم بد آموزش داده شدن روبرو نشه! و این یه فرصت تاریخی برای معماری ایرانه که باید قدرش رو دونست.

قبلا توی یادداشت "آموختن از موسیقی" (اینجا) در مورد یکی از علل موفقیت های موسیقی سنتی ایران توی این چند دهه نوشتم بد نیست اون رو هم نگاهی بندازین :)



کاریکاتور دانشجو




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!

هم چنین مطالب مرتبط با آموزش و همایش ها و نقد رو هم میتونید ببینید :)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۳۸

امروز بعد از مدت ها رفتم دانشکده :) دفاعیه ی یکی از بچه های دکتری بود با همین عنوانی که برای متن نوشتم. از طریق خبرنامه  ی دانشگاه مطلع شده بودم و فکر کنم می ارزید حتی 2 هفته به کنکور دلمو به دریا بزنم به خاطرش از خوابگاه بزنم بیرون :) ... خوب واقعا هم همین طور بود ... ان شالله سر فرصت گزارش بهتری ازشو این جا میذارم.

sketch


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۰۳:۳۷

عرضم به حضورتون اواخر تیرماه بود و وسطای امتحانات که به توصیه یکی از دوستان کمر همت بستیم تا در جلسه ای به بزرگداشت دکتر صارمی شرکت کنیم. این متن قرار بود خیلی پیش تر از این ها به عنوانش (که همان موقع داخل جلسه انتخاب شده بود) وصل بشه اما تردید در مورد ضرورت و درستی نادرستی کار و همین طور بعدتر ها در مورد لحن و جدی و طنز بودن متن؛  بارها و  بارها نوشتن این داستان رو به تاخیر انداخت.

ماجرا رو با شاهد حرف هایی که بالا زدم شروع می کنم یعنی قسمتی از همون چرک نویس ها! :

 

"شرح زیر نه غرض ورزانه است و نه سعی در معرفی چیزی جز واقعیت را دارد بلکه صرفا گزارش یک نیم روزی است که یک دانشجوی سال چهارمی به توصیه یکی از دوستان برای شناختن دکتر علی اکبر صارمی تصمیم گرفت تا سراغ بزرگداشت دکتر صارمی را بگیرد و به همین سبب از درس و مشق زد و تا فرهنگسرای نیاوران همت گمارد و رفت!! گرچه شب امتحان تحلیل فضاهای شهری!! ..."


و البته بعد تر ها این جا هم اشاره هایی بهش داشتم:

"شنبه بعد از ظهر در فرهنگسرای نیاوران بزرگداشت دکتر صارمی برگزار شد. اون وسطای مراسم یه مرد دوست داشتنی فرصت حرف زدن پیدا کرد. بی تعارف مریدش شدم وقتی در بین همه ی اون هایی که به اسم وطن دوستی فقط از وضع موجود می نالیدن و مدام حرف از رفتن اون ور آب می زدن! رفت بالا و اومدن ما رو (اون هم شب امتحان) موجه کرد،  یادداشتی آماده کرده بود در مورد آموزش معماری و این که با وجود 400، 500 مدرسه معماری ای که داریم!! باید چه کنیم و چه نکنیم ..."

 



اما اصل ماجرا ...  بعد از این که نیم ساعتی دیر به جلسه رسیدم و افتتاحیه ی نمایشگاه کارای استاد رو از دست داده بودم؛ تازه فهمیدم مادر زنم چه قدر دوستم داره؛! فرصت به پذیرایی رسیده بود!!پذیرایی ای که صمیمیت توش شبیه یه مهمانی دوستانه بود و البته غرفه ی سه چهار تا شرکت اسپانسر بوی پول و تبلیغ  می داد.

 

از یه سری حواشی که بگذریم .... چهره ی بعضی ها خیلی خیلی جالب بود و اصلا داستان اصلی از نگاه های همین دو سه نفری که مثل صاب مجلسا(صاحب مجلس ها) وایساده بودن کنار سالن و یه هم چین نگاه هایی می کردن که اره ما این مراسم رو اجرا کردیم، شروع می شه.

این نگاه ها با اون دو سه کلیپ بلند معرفی اون دو سه شرکت که هویت اون دو سه نفر صاب مجلس رو مشخص می کرد همچین اصل موضوع رو تحت الشعاع قرار داده بود. که یادم رفت اومدم با دکتر صارمی آشنا بشم و بزرگداشتش کنم!!! شاید هم البته اصلا انتظار و حضور من توی اون جمع غلط بود همه یا کارمندای شرکتایی بودن که به نوعی دکتر باهاشون همکاری کرده بود یا دانشجوهایی که شاید (اگه بی انصافی کنم) قرار بود توی اون شرکتا جذب شن (یعنی می خوام بگم یه همچین احساسی رو منتقل می کردن حالا اصل قضیه چی بود الله اعلم).

این وسط تنها کسی که دکتر رو نمی شناخت شاید من بودم همین هم بود که از نگاه من جلسه ای که حتی وقتی مستندی از صحبت های دیگران در مورد دکتر رو پخش کردن بیش از همه چهره ی مصاحبه کننده ها و (نه بزرگان و اساتید مصاحبه شونده )  و ریزه کاری و حتی جلسات داخلی گروه مستند ساز خیلی بولد تر و بیش از تصویر خود استاد به چشم اومد. یعنی به یک معنا بزرگداشت دوستان دکتر صارمی و نه خود استاد!!!

این وسط، سخنرانی دو نفر فقط در مورد خود استاد بود یکی مهندس زین الدین و دیگری دکترفلامکی که شرح سخنرانی اول دکتر فلامکی اینجا آمد و صحبت مهندس زین الدین هم مجال دیگری رو می طلبه که به نظرم عالی ترین توصیفی بود که در مورد دکتر صارمی شنیدم و حتما برای ادای دینم به استاد صارمی خواهم نوشت.

 

البته همه و همه ی این رنج و مشقت ها رو تحمل کردم تا خود استاد(که با این وضعیت بزرگداشت استاد هنوز هم به نظرم زوده در موردشون قضاوت کنم چون واقعا نهایتا هم چیزی دست گیرم نشد) بیاد بالای سن و صحبت کنه که اون تیرمون هم به سنگ خورد کاری ندارم اما یه صحبت استاد واقعا اعصاب و روانم رو متلاشی کرد. وقتی استاد روی سن داستانی از تردید بین ماندن و رفتن رو گفت و این که چون ازدواج کرد و گرفتاری های این طوری مونده و داستان دانشجوهایی که برای کار و شرایط بهتر می رن اون طرف! حرف غلطی نبود ضمن این که شاید اون بالا و با توجه به طبع شوخ ایشون شاید همه ی حقیقت و دلیل ماندن هم نبود اما من وقتی همه ی این ها رو کنار تند و تند از ایران و وطن و ... حرف زدن مصاحبه شونده هایی مثل استاد سیحون و امانت و ... گذاشتم تازه به این حقیقت رسیدم که وطن دوستی اصولا بر دو نوعه!

 

یکیش شاید اینه که ایران وطنته دوسش داری از این جهت که تنها جایی توی این جهانه که متعلق به خودته، مردم خودت، سرزمین خودت، خاک خودت و قص علی هذا همش متعلق به تواند و حق تو!!  پس تا وقتی شرایط مشابهه، موندن این جا به هرجای دیگه توی این جهان ارجحه و دومین نوع وطن دوستی هم این که وطنته، خاکته و مردمت!  تو نسبت بهشون مسئولی ... اگه یه جای کار می لنگه ... اگه نظام حاکم غلطه و هر مشکل دیگه توی معماری ، حکومت و ... تو مسئولی وایسی و برای مردمت و به خاطر وطنت درستش کنی!! هرچند شرایط بهت سخت بگیره ... یعنی به نظرم دومی بیشتر از این که حق برات بیاره مسئولیت سازه ...

 

اما این آخر کار باید بگم جدا از همه ی این حرف و حدیث ها، شاید از همون اول هم برگزاری دومین نکوداشت برای دکتر یه جورایی معلوم بود که قرار به معرفی استاد نیست ... باز هم میگم انتظارم از یه معرفی جامع و کامل از استاد شاید غلط بود همین طور این طور قضاوت کردن و همه رو به یه چوب زدن اما فکر کردم دونستن این مطالب و نظرات کاملا شخصی برای دوستانی که زحمت برگزاری مراسم رو کشیدن جالب باشه... همین!


دکتر علی اکبر صارمی




مطالب مرتبط دیگر دست-انداز:

زندگی مسابقه نیست! (دکتر افشار نادری)

 یک مرد دوست داشتنی! (دکتر فلامکی)


تکه نگاری هایی از شب معمار - نگاه دانشگاه به جامعه (دکترمظاهریان)

تکه نگاری هایی  از شب معمار- یک فرصت تاریخی(دکترکاوه بذرافکن)

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی- قسمت اول

تکه نگاری از سمینار مهندس نوحی + مشهدی میرزا!!!


هم چنین مطالب مرتبط باو همایش ها و نقد و معماری معاصر  رو هم میتونید ببینید :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۶:۳۸

(این طنز نوشته بعد از بازدید سال گذشته ما از شهر جدید پرند بود که به اتفاق دکتر عظمتی و در قالب درس ساختمان 2 انجام شد. قرار بود این طنز در نشریه ساباط (دفترفرهنگی دانشکده معماری علم و صنعت به چاپ برسه که قسمت نشد تصمیم گرفتم این جا بذارمش!)


چرند و سرند اندر احوالات پرند !

ای فرانک لوید رایت که اسمت را گذاشتی معمار ! یعنی که مثلا به روی زمین کسی بهتر از تو معماری نمی داند .اگر تو واقعا معماری ، پس چرا گفتی :«معمار بایستی پیامبر باشد ....» یه پیامبر با مفهوم واقعی کلمه اگر قادر نباشد حداقل ده سال جلوتر را ببیند نمی توان او را یک معمار نامید  و در معنای این خزعبلات دراز دراز کاغذ سیاه کردی .

از این حرف تو همچو در میاد که اگه معمار پیامبر نباشه باید دیگه بره از گرسنگی بمیره ! حالا فکر کردی معمار پیامبر نباشه پیزی می شه ، آسمان به زمین میاد ؟؟؟!!مردم بی خانمان می شن؟؟؟!

بارک الله  به عقل و فهم  تو !! بارک الله به فهم و کمال تو !!!

این همه معمار و مهندس مشاور هست هرکدومشون به قاعده ی کل رعایای مملکت تو آدم سیاه کردن ! حالا چیزی شده ؟!

حالا کسی جرات کرده بگه تو معمار نیستی ؟؟! نه که نه ! تازه عزیزترم شدن ! حالا به من حالی کن ببینم معمار حتما باید پیامبر باشه ؟!! اصلا مسلمانی حالیش نباشه خیالی هست ؟؟

این آخر بارت باشه از این دست چرندیات می نویسی ها!! دستت رسید ؛ به اون ویلیام موریس هم بگو روش رو کم کنه ! اونم مثل خودت آدمی شده ! شنیدم  گفته معماری عبارت است از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی که هماهنگ با احتیاجات بشر علم می شه و فقط صحراهای دست نخورده از اون مستثنی هستند .

ای بر پدرت لعنت !فکر کردی خیلی هنر کردی فکر کردی آپولو هوا کردی؟ مرد حسابی فکر کردی اخه این چه حرفی بوده زدی ؟! هی هی آفرین به این عقیده  آفرین به این عقل و هوش ! عزیز من گیرم از اوضاع معماری ما خبر نداشتی، از خودم  می پرسیدی ، می بردمت یه توک پا همین پرند خودمون ،گوش شیطان کر ! عمارت سه چهار طبقه  ای می دیدی هوش از سرت می پرید .شمایل مثل ماه  شاخ شمشاد که به آفتاب می گه تو نیا که من در بیام .آدم اینجا به بعضی ملاحظات در صنعت خدا حیران می مانه حالا بگو ببینم این جا هم معماری هست یا نه ؟

حکما می خوای مثل اون رفیقت هانس هولاین بگی که بله !!! همه معمارند و همه چیز معماری ! که بی ادبی میشه یه کم بده برا دو تا تون سرخاب پنبه ای و اسپند  با دو تا پشگل دود کنن !!! عجب زمانه ای شده خود من چند هفته پیش به اتفاق عظمه الاساتید دانشکده رفته بودیم آن جا چه معماری ؟ مرد حسابی اگه یه بنّا پیدا می کردیم که الان طرح یک مان را نعوذ باا.... نمی پرستیدیم!

هولاین جان از چانه زدن مفت چه در می آید ؟ به قول تهرانی ها پر گفتن به قرآن خوشه ،آدم که پر گفت از چشم و رو می افته ! بذار جام سفت بشه خودم از طرف دفتر دعوتتان می کنم بیاین اینجا یه سر تا پرند بریم و برگردیم

زیادت حرف نیست  باقیشم غم خودت کم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۲۱:۰۰

بازدید از موزه ی سینما

حدودا اوایل صبح (البته به وقت خوابگاه داخل = اذان ظهر) بود که یهو به سرمون زد بریم موزه ی سینما رو ببینیم با آقای دلبریان تماس گرفیتیم و یا علی به هوای این که شاداماد با خودشون پول میارن با یه کارت مترو !! راه افتادیم (توجه کنین که در این اقدام جسورانه ما فرض کردیم تهران خلاصه دیگه شهر الکترونیکی شده و...) . خلاصه از اون جایی که هرچی توی اینترنت گشته بودیم از موزه ی سینما یه آدرس (خ ولی عصر باغ فردوس!!) دیده بودیم فکر کردیم دیگه انقدر این مکان پربازدید و فعاله که همه می شناسنش راه افتادیم و رفتیم چهارراه ولی عصر. اون جا که رسیدیم اتفاقات جالبی افتاد شاید تلخ ترینش این بود که تازه فهمیدیم ای دل غافل   "دست ما کوتاه و خرما بر نخیل"  این جا بود که به چند حکمت پی بردیم یکی این که خیابون ولی عصر طولانی ترین خیابان خاورمیانه است دو این که مجموعه ای به این مردمی بودن رو باید همیشه بالابالاها جست و سومی هم مربوط می شه به مسجد ولی عصر آقای دانشمیر!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۶:۰۳

قصه از آن جا شروع شد که اتفاقی من و استاد توی مینی بوس برگشت به تهران کنار هم نشستیم حادثه ای که برای من هم مایه ی افتخاربود و هم سبب خیر زیادی شد .البته بی خودی فکرتون به سمت نمره و پاچه خواری نره منظورم بحث هایی بو که در راه در گرفت.این ده ساعت مصاحبت ما به بهانه ی روستامان شروع شد و به کجاها که نکشید. جمال آباد روستایی که ما توی این سفر بررسی کردیم شاید در گذشته ای نه چندان دور حدود 10-20 برابر جمعیتی که الان داره سکنه داشته ولی حالا به خاطر خشک شدن چشمه فقط صدای مادر به قربونت بِرِم (البته خطاب به پسرای گلی مثل ما) به جای هیاهوی بچه ها به گوش میرسه به جرئت بگم در این دو روز که روستا بودیم فقط 6 نفر دیدیم اون هم با میانگین سنی بالای 50 سال تا جایی که مردان روستا (اشاره به گروه شناسایی مان) را گمان بر این افتاد که جمعیت روستا با ورود ما حدود 1.5 برابر شده باشد!          

            برگردیم سر اصل قضیه صحبت ما از چگونگی احیای روستا بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۸۹ ، ۱۶:۳۰

سلام امروز دور  و بر ظهر بود که با یکی  از بچه ها تصمیم گرفتم بریم دانشگاه تهران بعد کلی برو بیا( و این ور اون ور رفتن و به عالم و آدم خبر دادن از 85ی گرفته تا 89ی ها دست آخر با 3 تا از همورودی هامون  جلوی دانشکده قدیم جمع شدیم تا بالاخره طلسم یه گردش گروهی بین بچه های 87 ی رو بشکنیم اومدیم که بریم وقتی من گفتم دوربین رو نیاوردم  بچه ها که انگار از اول این پا اون پا می کردن که نیان بالاخره بهانه رو پیدا کردن و هر کی رفت سمت خوابگاه خودش(نا گفته نمانه اگه زبان من نچرخیده بود و قضیه ی دوربین رو نگفته بودم 4 تایی می رفتیم و شایدحالا این شهرستانی ترین پست تهران گردیمون شده بود!!) ما هم که از اون طرف 2 تا از بچه های دانشگاه آزاد رو خبر کرده بودیم با کلی تاخیر اجبارا راهی شدیم طرف انقلاب. اما امان از بد قولی معمارا که وقتی رسیدیم مترو انقلاب تازه به حکمت این جمله که معمار هر جا هم که باشه معماره پی بردیم و فهمیدیم  از اون طرف هم فقط اون بنده خدایی که به من قول داده بود اومده بود ما هم که دیدم این جوری شده و فقط ما دو تا توی رودربایسی گیر کردیم . رفتیم طرف دانشگاه تهران که از بد حادته  دومین رکب رو هم خوردیم  تالار بسته شده بود و نمایشگاه تعطیل!!  تصمیم گرفتیم بریم موزه هنر های معاصر رو ببینیم  که انصافا خیلی هم مفید بود !
از شوخی که بگذریم از ما که توفیق اجباری دیدن آثار هنرمندای معاصر نصیبمون شد این پیشنهاد رو جدی بگیرین و حتما همین یکی دو هفته برین موزه رو ببینین چون اون جور که راهنما می گفت چند وقت دیگه قراره آثاری رو که ما برانداز کردیم  عوض کنن و آثار دو تا از هنرمندای ایرانی رو بذارن( که ندیده این یکی رو هم توصیه می کنیم) من باب آخرین فرمایش!! حتما یادتون باشه عین من و دوست خوبم علی گالری ها رو از آخر به اول نبینبن و حتما از راهنما بخواین که راه ورودی رو بهتون نشون بده (ماشالله به این همه خوانایی داخل موزه) تا با سیر تاریخی مکاتب هنری هم آشنا بشین. البته قبلش برین نمایشگاه کارآموزای کارگاه مشترک تهران-A&A رو ببینین که به سرنوشت ما مبتلا نشده به موزه برسین!

تذکره:این که توی  این شماره از تهران گردی از عکس خبری نیست بابت تاکیدای موکد مسئول موزه است که عکس نگیریم و الا مگه تهران گردی بی عکس و تصویر هم میشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۸۹ ، ۰۴:۳۰