یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۴۲ مطلب با موضوع «نوشتنی جاتم (Writing)» ثبت شده است

(این طنز نوشته بعد از بازدید سال گذشته ما از شهر جدید پرند بود که به اتفاق دکتر عظمتی و در قالب درس ساختمان 2 انجام شد. قرار بود این طنز در نشریه ساباط (دفترفرهنگی دانشکده معماری علم و صنعت به چاپ برسه که قسمت نشد تصمیم گرفتم این جا بذارمش!)


چرند و سرند اندر احوالات پرند !

ای فرانک لوید رایت که اسمت را گذاشتی معمار ! یعنی که مثلا به روی زمین کسی بهتر از تو معماری نمی داند .اگر تو واقعا معماری ، پس چرا گفتی :«معمار بایستی پیامبر باشد ....» یه پیامبر با مفهوم واقعی کلمه اگر قادر نباشد حداقل ده سال جلوتر را ببیند نمی توان او را یک معمار نامید  و در معنای این خزعبلات دراز دراز کاغذ سیاه کردی .

از این حرف تو همچو در میاد که اگه معمار پیامبر نباشه باید دیگه بره از گرسنگی بمیره ! حالا فکر کردی معمار پیامبر نباشه پیزی می شه ، آسمان به زمین میاد ؟؟؟!!مردم بی خانمان می شن؟؟؟!

بارک الله  به عقل و فهم  تو !! بارک الله به فهم و کمال تو !!!

این همه معمار و مهندس مشاور هست هرکدومشون به قاعده ی کل رعایای مملکت تو آدم سیاه کردن ! حالا چیزی شده ؟!

حالا کسی جرات کرده بگه تو معمار نیستی ؟؟! نه که نه ! تازه عزیزترم شدن ! حالا به من حالی کن ببینم معمار حتما باید پیامبر باشه ؟!! اصلا مسلمانی حالیش نباشه خیالی هست ؟؟

این آخر بارت باشه از این دست چرندیات می نویسی ها!! دستت رسید ؛ به اون ویلیام موریس هم بگو روش رو کم کنه ! اونم مثل خودت آدمی شده ! شنیدم  گفته معماری عبارت است از مجموعه تغییرات و تبدیلات مثبتی که هماهنگ با احتیاجات بشر علم می شه و فقط صحراهای دست نخورده از اون مستثنی هستند .

ای بر پدرت لعنت !فکر کردی خیلی هنر کردی فکر کردی آپولو هوا کردی؟ مرد حسابی فکر کردی اخه این چه حرفی بوده زدی ؟! هی هی آفرین به این عقیده  آفرین به این عقل و هوش ! عزیز من گیرم از اوضاع معماری ما خبر نداشتی، از خودم  می پرسیدی ، می بردمت یه توک پا همین پرند خودمون ،گوش شیطان کر ! عمارت سه چهار طبقه  ای می دیدی هوش از سرت می پرید .شمایل مثل ماه  شاخ شمشاد که به آفتاب می گه تو نیا که من در بیام .آدم اینجا به بعضی ملاحظات در صنعت خدا حیران می مانه حالا بگو ببینم این جا هم معماری هست یا نه ؟

حکما می خوای مثل اون رفیقت هانس هولاین بگی که بله !!! همه معمارند و همه چیز معماری ! که بی ادبی میشه یه کم بده برا دو تا تون سرخاب پنبه ای و اسپند  با دو تا پشگل دود کنن !!! عجب زمانه ای شده خود من چند هفته پیش به اتفاق عظمه الاساتید دانشکده رفته بودیم آن جا چه معماری ؟ مرد حسابی اگه یه بنّا پیدا می کردیم که الان طرح یک مان را نعوذ باا.... نمی پرستیدیم!

هولاین جان از چانه زدن مفت چه در می آید ؟ به قول تهرانی ها پر گفتن به قرآن خوشه ،آدم که پر گفت از چشم و رو می افته ! بذار جام سفت بشه خودم از طرف دفتر دعوتتان می کنم بیاین اینجا یه سر تا پرند بریم و برگردیم

زیادت حرف نیست  باقیشم غم خودت کم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۲۱:۰۰

در باب  نامه ی جمعی از دانشجویان ایرانی به باراک اوباما در 13 آبان90

 

بعد از آن که یک دسته پنجاه نفری از طلاب مطّول خوان، نصف حاجی ها و کربلایی های شهر و تقریبا تمام شاگردان حوزه درس ابولقاسم رفتند و بیست سی سال پیش این سفارت مبارکه را گرفتند و آخر سری بد نامیش ماند برای دانشجو جماعت (که به همه ی  مقدسات قسم من خودم به اتفاق منیژ و سودابه آن جا بودم و دیدم احدی از قشر مترقی دانشجو نبودند) ببین  کار خدا را که بعد این همه سال چه طور میزند صاف از دل همین دانشجو جماعت یه همچو آدم هایی در میاد با معرفت و کمالات که کاری که نه من و نه غیر جرات نکردیم کردند و خلاصه درست سر 13 آبان سالمرگ این یوم شوم نامه نوشتن به باراک جان راستش را بخاهید نسخه ای از این نامه را برای نشر و طبع برای ما هم ارسال کرده اند تا ما نیز آن را نشر دهیم روم به دیوار،  اول کار گفتیم بی خیال شویم و خودمان را غاطی این مسایل نکنیم و همین دو زار پولی که از نوشتن در این نشریه می گیریم را هم آجر نکنیم اما چه بگویم که وقتی دیدم هر چه خبرگزاری ایرانی تبار هست برداشتند نامه ی دانشجویان مسلمان اروپا و نمیدانم دانشجوهای فلان شهر عراق به اوباما و ... را چاپ کردن ولی محلی به این نامه ننماییدن! ما هم گفتیم حالا که این طور شد ما هم میرویم مثل بعض از این سایت ها مثل بی بی نیوز(1) و ... فقط همین یک نامه را به باراک جان میزنیم و بس! اصلا گور پدر بقیه!

خوب زیادی حاشیه رفتیم اما اصل نامه چنین است:

 

ای باراک ما را بده از غم نجات

از معارف، جزوه و جبر و حساب!

 

کن تو تحریم های خود را ای رفیق

همچو این مردک هدفمند و دقیق (2)

 

صد گره از کار ایران باز کن

بمب هامان هسته ای است فریاد کن (3)

 

تو بیا این جا گلستان کن حبیب

این جوانان بهر تو مَستند عجیب!

 

خوابگاه هامان بکن مشرف به هم

دور ماندیم از GF هامان به حق 

 

این اساتید عنود از ما بگیر

یا ترور کن یا بریز در رود نیل

 

ما از این درس معارف اوغ کنیم

Disco ای، چیزی بنه عشقی کنیم

 

تو که آیی جای قیمه، قرمه ها

می دهیم hot dog میان بچه ها

 

سلف هامان مختلط، صف ها طویل

از برای شرب خمری بی بدیل!

 

فی المثل گفتم من این ابیات را

وصف تو اولی از این اطوارها

 

ای باراک بر تو و اعوانت درود

گفته بودی خواهی آمد، زود! زود!

 

راه ایران راست کن از خیز و تاب

وانگه آن سکان بگیر راحت بخواب!! (4)

 


پانویس:

(1)     : بی بی نیوز همان معادل قدیم bbc امروز است!

 

(2)     : در این قسمت از نامه، گویا دوستان به طرح هدف مندی یارانه ها اشاره داشته و پیشنهاد می کنند تحریم ها هم هدفمند و با توجه به دهک های جامعه و اقشار مختلف تنظیم و خلاصه هم چنان که به برخی اقشار یارانه ی بیشتری تعلق می گیرد تحریم ها هم بر همین گروه تمرکز بیشتری داشته باشند.

 

]ویراستار[: در توضیح واژه ی "مردک" باید خاطر نشان کنیم این واژه به جای واژه ی دیگری که امکان نشر و طبعش نبود جایگزین شده و مراد نویسنده محمود احمدی نژاد است.

 

(3)     : در این قسمت از نامه دانشجویان دست به یک افشاگری بزرگ در آستانه ی گزارش آژانس هسته ای زده اند تا خدایی نکرده نقطه ی مبهمی برای باراک باقی نماند و از او خواسته اند تا سکوتش را در مورد پرونده  ی ایران شکسته و از این طریق پرونده را فیصله دهد.

 

(4)     : در این جا هم مراد از سکان گویا سکان کشتی نجات بشریت یا چیزی شبیه این هاست البت حالا کشتی باشد یا چیز دیگر چندان توفیری نمی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۰ ، ۲۱:۳۶

چرند و سرند(1)

                "چرند رو که ما می گیم سرند هم که دور از جون شما دم دستی ترین ابزار کار هر عمله بنایی یه چه برسه به معمارا !!پس الکی به ما خرده نگیرین که چرند می گیم. گفتیم که زحمت سرند کردنش با شما! (2)

 

                 بگذریم اخیرا نامه ای به دفتر نشریه ارسال شده که یکی از مخدرات دانشکده (همون ها که دو ثلث دانشکده رو گرفتن!) مرقوم کرده که الحق و الانصاف نامردی نکرده باشیم چند خطی حرف درست  و حسابی توش هست ما هم نیت کردیم از این به بعد هرچی نامه انشا می شه با نشر و طبعش، حضور انورتون رو منور تر کنیم! اما از اون جهت که خدا به دور، فردا روزی پشت سر نشریه حرف و حدیثی نباشه عین نامه رو آوردیم که خوش گفتن که "در دروازه رو می شه بست ولی دهن مردم رو ..."

                                                                                                                                                                                سرند خان


مرقومه ی یکی از مخدرات

                سلام از این حیث که حوصله ی هاشیه و ماشیه نداریم و از الف تا ی در فارسی و عربی و ترکی و فرنگی کلمه ای نمانده که در مدح یکی از اساتید دور از جان شما جهت پاچه خواری لقب نکرده باشیم صاف میرویم سر اصل مطلب.

سرند خان راستش را که بخاهی عجیب اوضاع شلوغ پلوغ شده از یه طرف سوله را بستن و این بچه های گل معماری ماندن سفیل و سرگردان که پاتوقشونو  دارن ازشون می گیرن یا قراره خبر دیگه ای بیافته سر زبونا. از اون طرف بی ادبی نباشه برادر زاده یمان تازگی معماری قبول شده اون هم مانده چه خاکی به سرش کنه البته نه الان که!! (حالا مسئولین اینجا نیستن خداشون که هست این همه خاک و خوله از دل سوله به پا کردن برای همین موقع ها دیگه!) داشتم می گفتم مانده ترم بعد چه خاکی بسرش بریزه هم مقدمات داشته باشه هم کارگاه آخه قربانش بشم گروه یکیه! ما که هرچه به عقلمان فشار آوردیم جواب نداد. با عرض شرمندگی این بدرک! حالا از اون طرف صد نفری ارشد گرفتن ما که بخیل نیستیم ولی لااقل اون طبقه بالا رو خوب، بگیرن تا عمرانیا و مکانیکیا دخلشو نیاوردن کتابخانه مان که انگار نه انگار قراره بره طبقه بالا آموزش هم که قربانش بشم تا بیاد حذف اظطراریا رو جمع و جور کنه کلی طول می کشه خلاصه این که شما که دستتون تو کاره یه تشری چیزی به اینا بزنین زودتر جور و پلاسشون رو جمع کنن برن داشکده بالا. اینا همه یه طرف از آلودگی هوا چی بگم از صبح که چه عرض کنم از چهار نیمه شب می شینم پای این لب تاب بلکن تقی به توقی بخوره بابت رعایت حال ریه های اساتید جوانمان (!!) هم که شده که قربانشان برم حتی اگه معماری سبز هم درس بدن بازم به ریه هاشون رحم نمی کنن با ماشین شخصی میان، یه دو روزی هم از دانشگاه ها به تعطیلی بخوره ما هم برسیم به کارامون!! بلا بدور گوش شیطون کر خوب بود ما هم مثل بچه های بهشتی دعا کنیم به جای استادای فیزیک کاش اسم چند تا از استادای معماری هم لو می رفت تا اجنبی جماعت یه حالی هم به ما بده!! خوب نیست دیگه. بگذریم حکایت ما مثنوی صد من کاغذه سرت سلامت سرند خان!!

 

                                                                                                                                ملوک خانم از بچه های دانشکده

 



پا نوشت:

1: این نوشتار از چرند و پرند دهخدا الهام گرفته؛ انصاف رو که کنار نذاریم خیلی جاها هم کپی شده! اما مناسب حال مشکلات دانشکده تا بلکه با زبان طنز قدم کوچیکی باشه برای رفع برخی بی دقتی ها. ضمنا لازم به تاکیده این نسخه از چرند و سرند اواسط ترم تحربر شد اما ما هم تا همین آخر ترمی دنبال رفع توقیفش بودیم و ...              

این مطلب در شماره ی ابان ماه نشریه ساباط دفتر فرهنگی دانشکده معماری و شهرسازی علم و صنعت منتشر شده بود.


2: (خدا منو لعنت کنه که هر وقت این مثل رو میشنوم یاد حارسان این ملک اعظم می افتم که اگه تصدیق دانشجوییت به هزار مهر و امضا موکد نشده باشه محاله بتونی از در وارد شی! حکما اون ها هم این جور وقتا یاد من میافتن که بابت یه بار توبیخم دیگه نمیتونن دهنمو ببندن!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۰ ، ۲۰:۵۳
ما زنده به آنیم که بی سوژه نمانیم!!
برای استاد میرلطیفی عزیز – معماری اسلامی

( سر نوشت : عکاس مصطفی دلبریان :) )

ادامه ی مطلب

استاد میرلطیفی - معماری اسلامی - دانشگاه علم و صنعت
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۶:۵۵

"برای دانشکده" شعر کوتاهی است در نقد دانشکده. این شعر را آبان ماه 1390   دوره ی کارشناسی در نشریه های دانشجویی آن موقع چاپ کردیم یادش بخیر :) - راستی دو بیت اول از حضرت حافظ است.


 دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۰۰:۵۳

این شعر رو زمانی سرودم که نزدیک بود اسیستمون طرحم رو بندازه! نزدیک تحویل موقت بودیم و من هنوز کارم به جایی نرسیده بود خلاصه این یادگار اون روزهاست :) یادش بخیر طرح معماری یک دکتر یزدانفر و اسیست خوبمون مهندس زرودی 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۸۹ ، ۰۰:۰۳

سلام به دوستان خوب بعد از مدت ها انتظار بالاخره ما بچه های معماری فردا عصر راهی مشهد می شیم امیدوارم همه حلالم  بکنن توی این سفر دکتر جهانبخش دکتر هاشمی و البته پسر دکتر علی الحسابی هم باهامونه خودتون بهتر می دونین با این اوضاع چی می شه برام دعا کنین آخر ترمی طرح یک و روستا رو نیافتم در هر حال خواستم  حلالیت خواسته باشم در ضمن این شعر  رو هم یکی از بچه ها جو گیر شد گفت  حالا دیگه قضاوت با ...


حرم امام رضا - صحن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۵:۴۴
به چاشت بود که به یکی از ابواب دانشگاه رسیدیم بر آن نام ملت نهاده بودند به سبب خزانه ی طلاب که قریب به آن بود ما که اول بارمان بود بدین مدرس پای می نهادیم تعجب کردیم از هیبت و غزاة و مشابهات دیگر.
 
سپه گرزها بر نهاده به دوش              یکایک نهاه بواز گوش
همه برجها پر ز خفتان و ترگ              کمان ها چرخ و سپرهای کرگ

 

کتاب خواندن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۸۹ ، ۱۸:۵۲

سلام این متن قرار بود به عنوان مقدمه ی سردبیر توی نشریه دانشکده چاپ شه که البته به خاطر نظر جمع تایید نشد !! بابت این که این داستان واقعی بود و روز اول طرح یک اتفاق افتاده ممکنه برای خیلی ها جذاب نباشه ولی فکر می کنم اونایی که روز اول طرح و صحبتای حسین رو یادشونه بدشون نیاد نکته ی دیگه ای که باعث شد این متن رو برای مقدمه سردبیر بذارم این بود که رویکرد انتقادی به دانشکده از دید یه دانشجوی خارجی رو نشون می داد و از طرف دیگه هم رویکرد اجمالی نشریه رو به سمت استفاده از معماری سنتی در میدان معماری معاصر کشورمون.  اما از اون جایی که خیلی برای همه ی بچه های دانشکده به علت عدم حضور توی کلاس طرح یک قابل فهم نبود عوضش کردم!! راستی یادم رفت حسین خلیفه دانشجوی لبنانی ورودی 87 علم و صنعته که انصافا از بچه های گل روزگاره!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۸۹ ، ۲۰:۲۱

این مطلب رو اولین بار سال 89 برای معمار 24 (نشریه الکترونیکی معماران زیر 24 سال) نوشته بودم :)

متن زیر برداشتی به نسبت آزاد است از مصاحبه ی استاد نوحی (عضو هیئت علمی دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت)که در تاریخ 25 آبان 85 با روزنامه ی همشهری داشته اند.این مصاحبه در کتاب "تاملاتی در هنر و معماری"(نوشته ی حمید نوحی انتشارات گنج هنر چاپ دوم) به چاپ رسیده است.

تاملات در هنر و معماری - حمید نوحی

بحث از این جا آغاز می شود که اصولا معماری اسلامی چیست ؟ استاد البته در مقالاتی دیگر...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۸۹ ، ۲۳:۰۷