حکایت بچه های معماری و امام رضا(ع)!!
سلام به دوستان خوب بعد از مدت ها انتظار بالاخره ما بچه های معماری فردا عصر راهی مشهد می شیم امیدوارم همه حلالم بکنن توی این سفر دکتر جهانبخش دکتر هاشمی و البته پسر دکتر علی الحسابی هم باهامونه خودتون بهتر می دونین با این اوضاع چی می شه برام دعا کنین آخر ترمی طرح یک و روستا رو نیافتم در هر حال خواستم حلالیت خواسته باشم در ضمن این شعر رو هم یکی از بچه ها جو گیر شد گفت حالا دیگه قضاوت با ...
این رضا(ع) فولدfold وجودت را دگرگون می کند
هر دل صدپاره ای را، جوش و مجنون می کند
استراکچر،های(structure) این جسم خاکی تو را
با نگاهی همچو کارهای گهری می کند
تو بده آحاد فانکشن های (function) خود را بعد ببین
به چه ستارانه بی شک، غفران می کند
هر المنت (element ) از وجودتو برایش ذره ای است
علقه هایت را جدا کن بین، چه غوغا می کند
هر دلی معماری اندام خویشش را سپرد
راضی از حسن رضایش، صدگونه آوا می کند
ای حبیب گهری و مورفوسیس و کالاتراوا
وا نه آ این سوی میدان، جان چه زیبا می کند
این همه فرم و فضا و فانکشن ها ، بس است
این حبیب ما brain storm دل ها می کند
ار تو صدگونه حاجت، idea shooting کنی
جز همین معمار، کلش را که امضا می کند؟
صاحب امضای حاجات خلایق شد ولیک
از تو هم میل تمنای وصالش می کند
حق امضایی که آقا، با خون دل آورده دست
ای خدا بودست از شب، با تو نجوا می کند
در حرم فکر کروکی، sketch و راندو مباش
کین عجب معمار یک خطش، مسیحا می کند
کارفرما که خداست، طراح هم موسی الرضاست
تو بشو لوح سفیدی بین چه غوغا می کند
خصلت مردان حق است هم غضب و هم کرم
لیک این مرد خدا تنها محبت می کند
من که هستم همچو تو در این چنین ملک و زمان
هیچ جز نقش محبت نیست حاجت، کو ایفا می کند
هر زمان دیدی ایوان طلایش را رفیق
یک دعایی هم به جان ما بکن، اجابت می کند