دارم به هر کدوم از بچه هایی که باهام کرکسیون می کنن یه چیز می گم! از یه جایی شروع می کنم و به یه وجه مساله توجهشون میدم. حتی تکلیفاشون هم با هم متفاوت از آب در اومده! بعضی موقع ها وسط کرکسیون کلا بی خیال حرف هایی می شم که قرار بود بهش بزنم!
خلاصه این که خدا به خیر کنه! :) این کار البته خیلی بیشتر از یه نسخه ی جمعی به همشون دادن، ازم انرژی می گیره! تازه اغلب بعد کلاس میرم توی مترو، اتوبوس و ... توی راه برگشت کلی میشینم برای هر کدومشون یه چیزایی مینویسم یه طرح درس متفاوت دراز مدت میچینم، جالب شده، واسه هر کدومشون یه پرونده درست کردم!
بچه ها خیلی متفاوت اند اصلا اون طور نیستن که فکر میکنی! هیچکی تنبل نیست، انگاری هر کدوم یه مشکل دارن یه جای کارشون میلنگه! با بضیهاشون فقط در مورد انگیزه هاشون صحبت کردم، کلا بی خیال چیزایی که اوردن شده بودم اخه احساس کردم اگه انگیزش رو پیدا کنه خیلی بهتر و بیشتر از بقیه کار میکنه! به بعضی ها گفتم نمونه کار ببینن و جلسه بعد واسم بیارن برای بعضی هاشون هم غدقن کردم برن سراغ نمونه کار! به استانداردهای بعضی نگاه هم نکردم گفتم باید از دل ایده هاش استاندارد بکشه بیرون و بعضی رو گذاشتم از دل استاندارد ها ایده بزنن! کلا یه شلم شوربایی به پا شده که هم دوسش دارم و هم یه کم ازش می ترسم! :)