دیدن کارهای بچه های دیگه ی کلاس نعمتی بود که حدود 2 ترمی (از اواسط طرح 1 و 2) است به علل و دلایلی از اون محروم بودم به خاطر دارم در یک دسته بندی صرفا فرمیِ کارهای بچه های کلاس، اوایل طرح یک به یه دسته بندی کلی رسیده بودم کار بعضی بچه ها یه هویت واحد و یکپارچه داشت اغلب به نظر می رسید از یه ایده ی محوری یا از یه حجم شاخص تشکیل شده گاهی حتی یه فرم خالص! و بر عکس اون کار بعضی از ترکیب چندین حجم یا ایده به وجود میومد.
در همون روزها تجربه ی چند طنز رو داشتم (در مدح خلیفه + آموزش گام به گام اپوزوسیون نمایی) (3) که ناخودآگاه وقتی در کنار این دسته بندی های فرمی قرار گرفتن به یه دسته بندی معنا دار تر در فرآیند طراحی منجر شدن: "یکه انگاری و تکه انگاری" چیزی که بعد ها توی اردوی مشهد همون سال با بحث کردن و توی سر و کله ی همدیگه زدن با ]حسین[خلیفه بسط پیدا کرد (1) و حالا کم کم وقتی این دسته بندی رو در کنار چیزایی که ترم های 3 و 4 توی مقدمات 1 و 2 یاد گفتیم قرار می گیره معنادارتر میشه البته این بین خوندن کتاب "تکه انگاری collage" دکتر ادیب (2) اونقدر منو به فکر انداخت که بتونم مطالب رو نظم و شاکله بدم(و شاید به به تعبیر دیگه انقدر پخته شد) که بتونم اون رو در قالب یه نوشته ی نسبتا کوتاه و مدون این جا بیارم.