سکانس سرخابی: توجه به مساله در طراحی
یک نمونه ی خوب از توجه به مساله در طراحی
چندین دهه است که معماری علاوه بر (و شاید حتی بیش از) این که بخاطر کالبدش مورد تقدیر قرار بگیره بخاطر ایده ها، کلمات و انگاره های ذهنی طراح هم مورد توجه واقع شده. این شاید بیشتر بخاطر تعلق معماری به هنر، شیوع جوایز معماری و البته پارادایم های غالب در نقد هنر باشه که به ایده های پشت کالبد یک اثر توجه نشون میدن.
انواع برخورد با ایده، کانسپت و استعاره های طراحی رو میشه بین معماران دید. خیلی ها از همین جا شروع به طراحی میکنند و خیلی های دیگه هم بعد از اتمام طراحی برای پروژه ایده هایی میبافن.
البته از نگاه من هر دو تا حدودی غلطند به نظرم معماری باید در پی حل مساله باشه. در بین اثار زیادی که این روزها میبینم این یکی متفاوت هست. ازین جهت که نه تنها ادعای بزرگ تر از واقعی از خودش نداره بلکه به درستی با تشخیص یک مساله "ورودی در پس زمینه خود نادیده می شد و بسیاری از مشتریان مرکز خرید از وجود مجموعه سینمایی بی اطلاع بودند." و تلاش برای حل اون گام برداشته و اتفاقا اگر ایده ها و مفاهیم و کانسپت هایی در مراحل بعدی مطرح شده (مثل سینماتیک بودن، سکانس ها، فرش قرمز و ...) همگی در مساله ی اصلی حل شدن و به خوبی به حل اون کمک کردن. اونطور که همه ی ایده های کالبدی و مفهومی به خوبی با هم هماهنگ اند. حتی عنصری مثل جان پناه، با ایده ی سکانس تکرر و امتداد به خوبی حل شده و این پیوند و هماهنگی تا نورپردازی جلو رفته.
راستی ماموریت معماری چیه؟ برای کی طراحی میکنیم؟ جوایز؟ همکاران معمار دیگه؟ سایت های معماری؟