یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

دغدغه های یک دانشجوی معماری از همه نوع

یادداشت های روزانه

سلام دوستان
خب معلومه که من یه دست اندازم! نه مقصد که جواب سوال هامون رو بدونه و نه حتی یه راه که مسیر رو نشونمون بده. این که گفتم دست اندازم واسه همینه. دست انداز ها درست وقتی فکر میکنیم همه چی رو میدونیم مقصد رو میشناسیم راه رو درست انتخاب کردیم و حالا فقط باید گاز بدیم، سراغمون میان. واسه همینه که میگم اینجا دنبال جواب نگردین اومدم سوال کنم و با دوستانم حرف بزنم نه این که حرفم رو به هر بهانه ای بزنم ...

درباره ی دست انداز این جا بیشتر بخونید:
http://dast-andaz.blog.ir/page/about-me

بایگانی

۱۳ مطلب با موضوع «حدیث نفس» ثبت شده است

یه چیز خیلی خیلی مهم وجود داره و اون این که برای من حرف زدن خیلی بیشتر از صرف حرف زدن اهمیت داره حرف زدن با شیطنت کردن؛ مخاطب رو به بیراهه بردن ؛ شکستن ساختار های معمول؛ طنز؛ و به چالش کشیدن ساختارهای زبانی نوعی تفریح، ورزش ذهنی و  مایه ی لذت و با به چالش کشیدن افکار خودم ؛ به ازمون بردن انگاره های تثبیت شده ی ذهنی ام؛ پرس و جو در مورد مسایل مبهمی که در مکالمات معمول، بقیه به راحتی از ان ها می گذرند و همین طور بیان مفاهیم بالادستی بافته شده ی زندگیم همه  و همه نوعی پژوهش و جست و جو برای یافتن حقیقت و با واگویه کردن پندارها، دغدغه ها و  افکارم مایه ی جمع بندی و مدون کردن آنچیزهای نانوشته ی ذهنم است. مثال اتم این مورد آخر همین یادداشت!!

 

+برای مورد دوم رجوع کنید به پست (این رو زها محتاج واژه هایم در وبلاگ)  + برا یمورد دوم به (بلبلشو)  + ...

+یه مورد مشابه اما در نوشتن (به جای این جا ک حرف زدنه) رو می شه در پست (نوشتن به مثابه درمان) دید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۲۰

مدت هاست به واژه ها محتاج شدم "واژه ها"نه از این بابت که فرضا ابزار نوشتنند و نه حتی از این بابت که نمی توانم خواسته ها، امیال و افکارم را درست و حسابی داخل متن و کلام، شفاها و کتبا بنویسم. این روزها دنبال کسی هستم که با تیزی "واژه"فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.

این روزها منتظرم تا کسی لبّ مطلب هایم را از میان هیاهوی کلمات ربط و بی ربطم بفهمد و با گفتن "واژه" ای مرا از قفس افکار هزاران بار جویده شده ام برهاند و پنجره ای نو برایم بگشاید ...

این روزها محتاج "واژه" هایم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۵:۵۱

یه سالی می شه که از خودم ناامید شدم که خوب بنویسم و البته مدون! چیزی که تا اون موقع بهش خیلی مقید بودم. یادمه دوستی بعد از پست " م بازدید از موزه ی سینما، یا سناریویی از بلند همتی دو دانشجوی معماری" لطف کرده بودند و نوشته بودند که: " خوب بود ولی مثل همیشه پر بار نبود" خارج از این بحث که ویرگول رو کجای این جمله بذاریم و گذشته و آینده مون رو به باد بدیم یا ندیم حقیقتی انکار نکردنی وجود داره و اون اینه که از تابستان سال گذشته به این ور نوشتن برام از ابزاری برای بیان مدون تجاربم توی زندگی درس و ... گاهی و البته صرفا گاهی !! به ابزاری برای آرام تر شدن و خالی کردن این ذهن بلبشو و البته شاید هم وسیله ی درد و دلی شده اون هم درست وقتی که اطرافم انگار کسی حوصله ی اراجیف بنده رو نداره!! بگذریم.

 

این روزها خیلی سرم شلوغ شده نه به خاطر پروژه ها  و ... یا حتی کارهای شخصی و ... نه بلکه یه جورایی احساس می کنم یه دنیا دغدغه و مشغله ی  طبقه بندی نشده و خام توی مغزم جمع شدن و منتظرن که توی یه دسته بندی درست و حسابی جای هر کدوم رو مشخص کنم. به طور مشخص  زندگی ام روز به روز در حال پیچیده تر شدنه و من درست شبیه دانش آموزی که تا دو روز پیش خیلی راحت عملیات 2 ضرب در 2 رو توی سیالی به اسم ذهنش به راحتی انجام می داد اما چند سال بعد برای حل مثلا سینوس ریشه دوم یه متغیر وابسته نیا ز به یه سیال دیگه مثل کاغذ و البته زبانی دیگه مثل زبان ریاضیات داره (همون نماد ها و ...) درست مثل همین بچه منم این روزا در به در دنبال یه تیکه کاغذ می گردم و یه جای دنج تا دو خط بنویسم بالا پایین کنم دغدغه ها رو دسته بندی کنم و ... اما افسوس که درست وقتی بعد بدبدختی کاغذ و جای دنج رو پیدا می کنم زبانی ندارم که با اون روی کاغذ بنویسم. اغلب مجبورم مثلا با کلماتی مثل محتوی معرفتی، بر ساخته ها، یه مفهوم استعاری و دیتا و . . . اون چیزهای مبهم و ناشناخته ی  توی ذهنم رو توضیح بدم در حالی که که همه ی این کلمات درست معنی "چیز" رو می دن و به همون اندازه ای هم که واژه ی "چیز" در معرفی یه مفهوم تواناست این واژه های معجول منم می تونن همون چیزی باشن که می خان باشن. خلاصه این روزا بدجوری دنبال لغات م.

علاوه بر همه ی این درهم ریختگی درونم، تمرکز و حواسمون رو هم به طور کامل از دست دادیم به جرات بگم گاهی شماره تلفن خونه رو هم یادم نمیاد یا  حتی اسم هم اتاقی هام و قص علی هذا ... الی ماشالله این روزها برام اتفاق می افته.


بلبشو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۱۷